یکشنبه 24 فروردین 1404

(به مناسبت هشتم شوال سال‌روز غزوه حمراءالاسد)

شیران زخمی!

نبرد احد با همه فراز و فرودش به پایان رسید و سپاه مسلمانان با هفتاد شهید و ده‌ها تن مجروح به مدینه بر می‌گردد. تصور همه برخاتمه یافتن جنگ و برگشت دشمن به سرزمین خود است. اما فقط یک شب از حضورشان در خانه‌های‌شان نگذشته که خبر غیر منتظره‌ای همه را شگفت‌زده کرد!


  •  شیران زخمی!
  • (به مناسبت هشتم شوال سال‌روز غزوه حمراءالاسد)

نبرد احد با همه فراز و فرودش به پایان رسید و سپاه مسلمانان با هفتاد شهید و ده‌ها تن مجروح به مدینه بر می‌گردد.

تصور همه برخاتمه یافتن جنگ و برگشت دشمن به سرزمین خود است. اما فقط یک شب از حضورشان در خانه‌های‌شان نگذشته که خبر غیر منتظره‌ای همه را شگفت‌زده کرد!

دقایقی از نماز صبح گذشته است،صدای مؤذن از بام مسجدالنبی همه را به سکوت واداشته و متحیر ساخته است!

صدای کیست؟ 

خدایا درست می‌شنویم؟

دوباره ترنم صدای بلال می‌آید!

چه اتفاقی رخ داده است؟ 

همه گوش‌ها به مسجد دوخته می‌شود

 پیامبرخدا پس از نماز صبح، در حالی‌که مجروحان مشغول مداوای جراحات خود بودند، و حضرت نیز جراحاتی بر تن دارند و قهرمان و امیر سپاهش علی بن‌ ابی‌طالب، ده‌هازخم برداشته و سخت مجروح است.

 به بِلال فرمودند که ندا دهد و یاران میدان رزم و جهاد دیروز را فرا بخواند.

همه روانه مسجد می‌شوند.

بلال بر بام مسجدالنبی می‌‌رود و با فریاد رسا مردم را چنین مخاطب خود می‌سازد:  

«‌رسول‌الله دستور می‌دهد دشمن را تعقیب کنید و جز کسانی که دیروز در جنگ حضور داشتند کسی نباید با ما از مدینه خارج شود»

نگرانی و اضطراب و سوالات متعددی اهل شهر را فرا می‌گیرد. چه شده است؟

 همه شگفت زده به هم می‌نگرند. درست شنیدیم؟! فرمودند،«تنها کسانی مهیا شوند و حرکت کنند که در نبرد دیروز حاضر بوده‌اند. [واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۳۰۰]

همه به فکر فرو رفته‌اند.

 برخی در جستجوی دلیل چنین فراخوان‌ هستند، آیا دشمن برگشته است؟ 

آیا رسول‌الله قصد تنبیه سپاه را دارند؟ می‌خواهد کسانی که از شرکت در نبرد احد روی برتافتند 

تنبیه‌شان کند؟ یا قصد تنبیه انزواطلبان و بهانه جویان جا مانده از جهاد را دارند؟

سکوت همه جا را فرا گرفته و همه دنبال پاسخی برای این نگرانی‌ها و فراخوان‌اند!

چرا؟ به‌ چه حکمت و دلیلی چنین خوانده است؟

 اکثر همراهان دیروز او در نبرد با مشرکان مکه، زخم های سختی برداشته‌اند و نیازمند مداوا و استراحت‌اند.

چرا فقط این‌ها؟!

برخی از شرمسارانِ همراه نشدن با پیامبر‌خدا در احد، دنبال فرصت‌اند تا خود را از ملامت‌ نگاه مردم براهنند. 

هرچه هست، فرمان رسول خداست که بلال مؤذّنِ نامی او، اعلام می‌کند و همه سرها به سوی او که بر بام مسجدالنبی ایستاده و این پیام را تکرار می‌کند، کشیده شده است.

ساعتی‌نگذشت،جمعیتی آرام و با زخم‌های تازه که با پارچه‌هایی آن را بسته‌اند، به حرکت در می‌آید! 

برخی لنگان وبرخی با دست‌های آویخته به گردن و بعضی با سرهای پوشیده به پارچه‌های خون‌آلود! 

 جمعی با صورت‌های زخم برداشته و خراشیده به تیغ شمشیر!

بعضی داغدار عزیزان‌شان که روز گذشته در معرکه احد پرکشیده‌اند!

اما این یاران جهاد، درنگ را روا ندانسته، همه به جنب وجوش افتادند و رو به سویی که پیامبرخدا نشان می‌دهد، در حرکتند!

جوانی از بنی‌عبدالاشهل که در نبرد اُحد زخم سختی برداشته، کنار برادرش که او هم جراحت زیادی بر تن دارد در حال مداواست.‌ به برادرش می‌نگرد و هر دو در سکوت نگاه‌هشان را به هم دوخته‌اند!  

سکوتش را می‌شکند و به برادرش می‌گوید: آیا می‌خواهی جهاد در رکاب پیامبر‌خدا را از دست بدهی؟!

مرکبی برای سوار شدن هم ندارند، هر دو زخم سنگین بر تن دارند، اما اراده درآمیخته با ایمان، شوقی در جان‌شان انداخت تا از جا بر خیزند و از شهر خارج شوند. با آن که درد شدیدی در سراسر بدنش احساس می‌کند و همه وجودش را در هم می‌پیچد اما بازتاب درد، ایمان او را بر می‌انگیزاند و به حرکت وا می‌دارد!

دردی که با ایمان درآمیزد، سستی نمی‌شناسد و با تنبلی و دوری از معرکه هیچ آشنایی ندارد بلکه با قاطعیت و اراده قوی‌تر برانگیخته و پیش می‌تازد.

مجروحانی که در آن روز با بدن‌های پر از زخم و درد فراخوان شده‌اند تا در غزوه‌ای دیگر کنار پیامبر خدا باشند، نیروی اعتماد به نفسی در آنان پدید آمد که موج بالندگی آن، همه غم و دردها را در خود فرو برد. لذا آن مجاهدان خونین پیکر و جانبازان راه نبوی، تاب وتوان بیشتری از پیش از خود نشان می‌دهند و همه کران‌ها و آسمان را با صبر وجهاد و عزم شان پر می‌کنند. و بی‌درنگ به ندای رسول الله لبیک می‌گویند.

 

نرسد دعوت دلدار فریباتر از آن

نشکفد تلبیه از حنجره زیباتر از این.

شاه بازا، سفر عرش تو خوش باد، برو!

نرود کس سوی آن کنگره زیباتر از این.*

 

آن خونین پیکران و زخم بر تن دارندگان، همچون زغال که سرشار از نیروی ذخیره است، منتظر شعله‌ای‌اند تا به آن‌ها برسد و برافروخته شده و شعله‌ور گردند! 

قرآن کریم از آن مجاهدان بزرگ چنین تجلیل می‌کند:

"الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ ۚ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿١٧٢ آل عمران﴾"

"برای نیکوکاران و تقواپیشگان از کسانی که خدا و رسول را پس از آن‌که زخم و جراحت به آنان رسیده بود [برای جنگی دیگر بعد از جنگ احد] اجابت کردند، پاداشی بزرگ است."

یکی از برادران که جراحتش شدیدتر است، گاه از شدت جراحات از راه رفتن باز می‌ماند، اما نگرانی از عقب ماندن از قافله جهاد، برادری که زخمش کمتر است، او را به دوش می‌گیرد و اندکی می‌رود و به سختی به زمین می‌گذاردش تا لختی بی‌آساید.

اما هم‌چنان نگرانند که

  مبادا از قافله جهاد عقب بمانند.

لذا تصمیم می‌گیرند توقفی نداشته و به هر زحمت و مشقتی با همه جراحت و شدت درد، دست بر شانه یکدیگر، شمشیرها به گردن آویخته راه را طی کنند و درنگی در مسیر نداشته باشند!

کیلومترها چنین با درد و رنج فراوان و شوق آفرین و سرشار از ایمان همراه با سپاه اسلام به حمراء‌الاسد** منزلی در هشت مایلی مدینه رسیدند. 

سه روز همانند شیرهای زخمی در کمین آماده پریدن روی شکار، در حمراءالاسد ماندند و با تدبیر پیامبر خدا سپاه مشرکان رفتن و هزیمت دا بر ماندن و جنگیدن ترجیح داد و همه چیز در برابر سپاه اسلام خاموش شد.

این پژواک پیروزی انسانی بود در مدنیت نوبنیاد که بر بنیان توحید و ایمان استوار بود و مرگ و حیات در این ساحت معنای دیگری یافت و زایش جامعه و جهان دیگری را بشارت داد.

 

  • حمید احمدی 
  • ۸ شوال ۱۴۴۵
  • -----------------
  • *ازسروده‌های زکریا اخلاقی
  • **غزوه حَمراءُالاَسَد از غزوات پیامبر اکرم است که در سال سوم هجری، یک روز پس از غزوه احد روی داد. هدف پیامبر از این غزوه، بازداشتن مشرکان از حمله مجدد به مدینه بود.