تلاش امام صادق (ع) برای صیانت از اندیشه امامت
دوره امامتِ امام صادق (ع) آغاز دورهای جدید در تاریخ شیعیان به شمار میرود ایشان در این دوران توانستند اندیشه امامت را از خطر اضمحلال و مشوش کردن آن، نجات دهند از یک سو در سایه تحولات سیاسی و انتقال قدرت، اندیشهورزان، رهبرانگروهها، فرقهها و رهبران دینی برای بسط و تعمیق اندیشه و هویت بخشی به گروه و جریانهای دینی و فرقهای یافتند و از سوی دیگر راهیابی اندیشههای جدید خارج از سرزمینهای اسلامی و نیز بقایای فکری از فرهنگها و دیانتها و نحلههای فکری در داخل، از عوامل مؤثر در ترویج و رشد فرقه گرایی و شکلگیری جریانهای التقاطی و رواج تفسیرهایی از دین بدون اتکای به اندیشه و چارچوبهای وحیانی گردید.
حجتالاسلام و المسلمین احمدی افزود: پیچیدگی اوضاع سیاسی، شکلگیری جنبشهای خشونتآمیز تحت اندیشههای عملگرایانه و مواضع گروهها و جریانهای سازشکارانه و توجیهگرایانه اهل حدیث، زمینهساز تحیر، تردید و انشعاب در پیکره جامعه اسلامی و مذهب شد. از جمله در جریان شیعی شاهد رشد گروههایی همانند کیسانیه (۱) و زیدیه (۲) و رواج جنبش مهدویت هستیم که یکی از پیامدهای مهم آن ابهامات، تردیدها و در نتیجه گرایش به سمت رهیافتهای گوناگون در نظریهها و بنیادهای اساسی اندیشه اسلامی از جمله اصل بنیادی امامت شد. چنانچه عباسیان در مناقشات دامنه دار خود با علویان همانند نفس زکیه(۲) و زیدیان بر حقانیت خود به وراثت و امامت عباس عموی پیامبر خدا(ص) و فرزندان او سخن میراندند و آن را مبنای استحقاق حکمرانی و خلافت عباسیان قرار داده بودند که این نظر دست کم از زمان منصور عباسی به صراحت بیان میشد.
وی افزود: برخی شخصیتهای وابسته به شیعیان و علویان در فشار خفقان و استبداد حکومت امویان و عباسیان، راه مبارزه مسلحانه و عملگرایی فعال علیه حکومت را حتی بدون اثربخشی اجتماعی و فرجام آن در پیش گرفتند، از تلقی خود از اصول فکری و قوام و ماهیت اندیشه و نظریه امامت، گروهها و فرقههایی را شکل دادند و عدهای نیز در جامعه یأسآلود به بسط و تأویل نظریه مهدویت روی آوردند. گروهی نیز با توسعه در مفهوم خاندان پیامبر، تلاش کردند تا خاندان و گروه خود را تحت مفهوم مورد احترام جامعه اسلامی یعنی اهل بیت پیامبر قرار دهند و افکار عمومی را قانع سازند که مستحق و شایسته امامت و رهبری معنوی، فکری و سیاسی جامعه هستند. در نتیجه تکاپوی همه این گروهها، فرقهها، نحلهها و رهیافتهای فکری و سیاسی به تردیدافکنی در اساس نظریه امامت میانجامید که از بنیادی ترین اندیشه های اسلامی بود.
حجت الاسلام والمسلمین احمدی گفت: این شرایط و هجوم اندیشه های تردیدافکن و یأس آلود، سبب شد که امام صادق (ع) جهاد فکری را با تمسک به منبع وحیانی و اندیشه نبوی در پیش بگیرد. آن حضرت در این عرصه فکری با استدلال و تمسک به نصوص دینی و سنت و سیره پیامبر اکرم(ص) و امامان (ع) به بازتبیین و بسط نظریه امامت و نقد گفتمانهای رقیب پرداختند. امام صادق (ع) در این جهاد فکری ابتدا به باز تعریف و تبیین مفاهیم، ادبیات و گفتمان بنیادین اسلامی همانند رسالت و امامت پرداختند و در گام بعد با پالایش نظریه امامت از تمایلات افراطی، عملزدگی، قدرتطلبی و نیز یکسره سیاسی کردن امامت همسان خلافت و تهی ساختن آن از مرجعیت علمی و ولایت(۳) به شفافیت و رفع ابهامات و پاسخگویی به شبهات پرداختند. آن حضرت در این عرصه بیشترین تلاش خود را معطوف به دو اصل مهم و بنیادی در امامت شیعی کردند؛ یکی اصل نص در تعیین امام و دیگری اصل علم امام.
وی توضیح داد: بر اساس اصل نص، امامت موهبتی است الهی که به شخص برگزیدهای از خاندان پیامبر ارزانی میشود. امام پیش از شهادت، با هدایت خداوند، مسئولیت الهی امامت را با معرفی و تعیین و نصب صریح، به امام بعدی منتقل میکند. بنا بر اصل نص، امامت در تمام شرایط سیاسی به فرد معینی از فرزندان و نوادگان حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) محدود میشود؛ اعم از این که این فرد دعوی قدرت سیاسی و حکومت را داشته باشد یا نداشته باشد؛ اگرچه برپایی حکومت بر پایه اسلام از رسالتهای اصلی ایشان بوده است؛ چنانچه پیامبر اعظم(ص)، حضرت علی (ع) را به صراحت در یومالانذار و واقعه غدیر به عنوان امام جامعه معرفی و منصوب کردند و علی (ع) نیز امام حسن مجتبی (ع) را برای این امر معرفی کردند؛ در حالی که برخی گروههای شیعی آشکارا منکر این اصل بودند(۴).
امام علاوه بر تبیین و بیان منطق اصالت و ضرورت این اصل، بر فلسفه و اسرار آن نیز پرداختند. در نگاه امام صادق(ع)، نص به معنای انتقال علم لدنی است که به گونهای انحصاری و مشروع به امامان برگزیده خداوند از فرزندان حضرت علی (ع) اختصاص دارد و تنها از امام به جانشین و وصی او انتقال مییابد؛ چنانچهفرمودند (۲) رازهای باطنی دین، ولایتالله بود که خداوند آنها را به جبرئیل واگذار کرد و او نیز آن را به سوی حضرت محمد (ص) آورد. پیامبر(ص) آنها را به حضرت علی (ع) تحویل داد و سپس این اسرار، میراث امامان شد و ایشان ناگزیر به پنهان کردن رازهای باطنی دین شدند (۵).
وی افزود: اصل دومی که امام صادق (ع) بر آن تاکید داشتند، اصل علم امام بود. چون در دیدگاه مکتب اهل بیت علیهمالسلام، امام برای مردم شاهد و بابالله، راهبر، مخزن علم و مفسر وحی است. از این رو باید مصون از خطا و اشتباه باشد. لذا قرآن کریم تصریح میکند که خداوند همه پلیدیها را از آن ها دور ساخته است(۶). خداوند ایشان را به ستارگانی مانند ساخته که مردم را از سرگردانی برهانند و هر کس به ایشان تمسک کند به ساحل نجات برسد(۷). چنین فردی نمیتواند از دانش و علوم الهی و اسرار و حقایق عالم بیبهره یا کمبهره باشد وگرنه خداوند مردم را به سوی کسی هدایت نمی کند که احتمال خطا و گمراهی اش به دلیل این ضعف وجود دارد که از لطف و حکمت خداوند و فلسفه ارسال انبیا و دین به دور است.
حجت الاسلام والمسلمین احمدی عنوان کرد: حدیث معروفی که مقبول همگان بوده و مورد استناد امام صادق (ع) برای این اصل مورد استدلال قرار میگرفت، کلام پیامبر خدا بود که فرمود «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ؛ من شهر علم هستم و علی دروازه آن شهر است»(8). امام صادق (ع) با تشخیص درست نیاز فکری و فرهنگی جامعه متلاطم آن روز و برای استمرار حیات شیعه و حفظ اسلام اصیل به بنیادیترین نظریه اسلامی یعنی امامت و مولفهها و اصول آن به جهاد فکری پرداختند و مساعی خویش و اندیشمندان و علمای تربیت شده مکتب امام باقر (ع) و اصحاب و شاگردان خود را برای این امر بسیج کردند و به دفاع عقلانی دست زدند که در نهایت توانستند اندیشه امامت را از خطر اضمحلال و مشوش کردن آن نجات داده و به رغم همه تنگناهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از مرزهای عقیدتی و هویتی شیعیان حراست کنند.
- منابع:
- ۱- کیسانیه، فرقه مذهبی و از اولین انشعابات شیعی است. آنها امامت را از محمد حنفیه و فرزندان وی پیجویی میکردند. اعتقاد به بداء و داعیه مهدویت از مختصات این فرقه بود که به گروههای مختلف تجزیه شدند.
- ۲- محمد بن عبداللّه، معروف به نفس زکیه است. برخی از خاندان او و فرقه جارودیه، وی را مهدی موعود دانستهاند. او در سال ۱۴۵ قمری ادعای مهدویت کرد و به وسیله منصور دوانیقی کشته شد.
- ۳- شهید مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۴۸.
- ۴- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۸۸
- ۵- همان
- ۶-احزاب، ۳۲
- ۷- الکافی، ج۱، صفحه ۳۰۷ و بعد آن
- ۸-الخصال: ص ۵۷۴ ح ۱ و المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۷ ح ۴۶۳۷ و ح ۴۶۳۸، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۹ ح ۸۹۷۸