دوشنبه 5 آذر 1403

شایسته عشق محمد!

(به مناسبت دهم رمضان سالروز وفات بانوی اول اسلام، ام‌المومنین خدیجه کبری)


 شایسته عشق محمد !

 

(به مناسبت دهم رمضان سالروز وفات بانوی اول اسلام، ام‌المومنین خدیجه کبری)

 

زندگی شان روئیده در زمین عشق و پیچیده با عشق بود!

 عشقی که روح و علت و غایت خلقت خداوندی بود.

 خداوند عشق را آفرید و هستی را در عشق پیچید و هستی سر برآورد و قد کشید. از این رو هستی و حیات در گهواره عشق متولد می‌شود.

چون بنیان هستی بر عشق استوار بوده و جمال ازلی حق بهانه پیدایش عالم است، چرا که جلوه و جمال متلازمند و تجلی و جلوه گری اقتضای جمال است.

هر دو عالم فروغ روی اوست /

گفتمت پیدا و پنهان نیز هم.

(دیوان حافظ، غزل ۳۶۳)

"الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه" ( نهج‌البلاغه خطبه۱۰۸ )

 و محمد تجلی این عشق الهی است که خداوند از حب به خود او را آفرید تا تجلی خود در او بیند!

چنان‌چه پیامبر خدا فرمودند: " ان الله خلق آدم علی صورته" (قاضی سعید قمی شرح توحید صدوق ، ج۲ص۲۳۲)

آدم مخلوق به صورت اوست یعنی مظهر جمال و جلال خداوند است و محمد صلوات الله علیه آن انسان کامل و تجلی اسم اعظم الهی، تجلی تام رخ یار است !

بدین سبب جذبه عشق و کشش عاشقی در سراسر عالم و کل اجزای هستی جاری و ساری است. و هیچ ذره‌ای از جاذبه عشق الهی بی‌نصیب نیست.  

با این حال در قصه‌ها جفا همواره چاشنی عشق بوده و می‌شود، اما بسیاری‌اند عشق‌هایی که قصه نشده و کس آن را نشنیده، چون تنیده در صفا و وفا و همراه با حیا بوده است!

اگر عشق صادق و خالص بود و پیچیده در حیا، فداکارانه و وفادارانه خواهد شد. همانند عشق پاک و ناب خدیجه و محمد!

همین عشق پاک و بی‌غش بود که خدیجه زن شریف و زیبای عرب با همه وجودش برای محمد فداکاری کرد و محمد برای او صادقانه و جانانه وفاداری نمود!

 و بر بستر همین عشق زندگی‌شان آغاز شد و پیش رفت و به اوج رسید. 

اگر چه آغازگر این عشق خدیجه بود و او حقیقتی و جمالی در محمد یافت که همه وجودش سرشار از عشق به حضرتش شد و در این عشق پیش قدم شد و چنان دلداده محمد گردید که نام و مرام محمد برای او دلربایی کرده و بدو بال پرواز می‌داد. وقتی غلامش میسره در سفر تجاری همراه محمد (ص) شد و راوی اخلاق و جمال آسمانی‌اش سفرش شد و از خصال و سلوک نیکو و فرزانگی و جمال والای انسانی محمد نزد خدیجه سخن گفت، چنان به وجد آمد که فرمود: بگو میسره ، ادامه بده از او برایم بگو باز بگو میسره !

چنان از وصف دلدارش به شوق می‌آید که میسره و همسرش را آزاد می‌سازد!

( ر.ک.اربلی، کشف الغمه ،ج۱،ص۵۰۸)

  از آنجا که عشق به انسان وارسته و کریم النفس، ثمره استکمال و استعلای روحی عاشق و آراستگی به کرامت نفسانی اوست، لذا این عشق پاک نشان از بزرگی شخصیت و شایستگی و کمال خدیجه داشت.

عشق به خوب رویان چیزی جز اشتیاق به روئیت جمال انسانیت نیست که خود از کمال و تجلی اشعه جمال الهی است.

لذا می توان گفت که این دل‌باختگی و همتا و هم آغوش دل‌دادگی به صاحب اختیار دل‌هاست که حب محبوب خدا، حب به خداست!

گفته‌اند، که پری روی تاب مستوری ندارد. او آغازگر این عشق است و آن را پنهان نمی‌کند، چنان‌چه آورده‌اند که نفیسه خواهر یعلی و از دوستان حضرت خدیجه، حکایت کرده: خدیجه زنی شریف و ثروتمند که همه اشراف قریش آرزوی ازدواج با او را داشتند، اما او پس از سفر تجاری ، شیفته‌ محمد شد و مرا واسطه کرد. من به محمد گفتم : چرا ازدواج نمی‌کنی؟

 گفت: هیچ مالی ندارم.

 گفتم : اگر زنی با مال و جمال و شایستگی تو را بخواند چه؟

گفت: کیست آن؟ 

گفتم: خدیجه و او پذیرفت.( ابن حجر عسقلانی، ج۸، ص۲۱۰)

پاسخ پیامبر خود گواه بر دلدادگی محمد به خدیجه بود و سخن عمویش ابوطالب نیز در خواستگاری ازخدیجه برای برادرزاده‌اش نزد ورقه بن نوفل عموی خدیجه ، تأییدی است بر این امر، آن‌جا که فرمود: "محمد را در خدیجه رغبت است و خدیجه را در محمد رغبت است".

گرچه این مهر و عشق دو سویه بود، اما دلدادگی خدیجه به محمد آن چنان بود که هیچ مانعی برای وصال به آن را بر نمی‌تافت و هیچ رنج و زحمتی بر او را نمی پذیرفت، چنان‌چه در تعیین مهریه چون می‌دانست زحمتی بر محمد(ص) و باعث مشقت او خواهد شد چون تمکنی نداشت، گفت: مهریه را در مال خود قرار می‌دهم. این خلاف رسم و سنت جامعه آن روز و امروز بود و موجب طعن و اعتراض جمعی شد و گفتند کجا چنین رسم باشد که مهریه عروس را از مال خود عروس قرار دهند؟

اما آن پیر فرزانه، حضرت ابوطالب که قدرت درک نگاه و منش خدیجه را داشت، در پاسخ به این طعن فرمود: اگر داماد چو محمد باشد، چنین امری شایسته خواهد بود! ( کلینی،کافی، ج ۵، ص۳۷۴ و ابن کثیر دمشقی ج۲، ص۲۰)

او در محبت و دلدادگی به محمد(ص) به چکاد قله عشق بار یافت و همه عالم او فانی در روشنایی شعاع نور احمد مندرج گردید و با همه قلب و روحش خواستار محمد است‌،هر چند محمد خواستگار بود و به خواستگاریش رفت اما خدیجه بیشتر از او، خواستارش بود!

گام نخست را محمد پیش گذاشت‌ اما خدیجه سنگ تمام گذاشت، هم مهریه اش در مال خود قرار داد و بعد عقد که محمد عزم منزل ابوطالب کرد، به او گفت: محمد به کجا روانه‌ای؟ این خانه توست و همه کلیدهای عمارتش را تقدیم او کرد و گفت: من هم از آن تو! 

او همه تلاشش را کرد تا با او و در کنار او و در شعاع حب او باشد، حال که معشوق به لطف حق وصال داده به کجا رهایش سازد! 

همه خرسندی و شادیش و همه فخر و علوش را بودن در زیر تابش نور محبوبش محمد (ص) می‌داند و یافته است. پس چگونه رضا دهد که در خانه دیگری بی او مسکن گزیند؟!

این عشق آغاز و جوهر و بقای همه زندگی ۲۵ ساله‌ای شد که همه آن به به همدلی، همسری، همراهی با پیامبر گذشت و همه وجودش و همه قلب و جانش مالآمال از عشق به محمد(ص) گردید. هنگامی که خبر اذیت پیامبر خدا را در کنار کعبه شنید، غم همه وجودش را فرا گرفت و منقلب شد و اشک‌ها بر گونه هایش جاری گشت و بر آنان که به محبوبش آزار رساندند، بانگ بر آورد و فراری شان داد و به نوازش و التیام زخم‌‌های محمد که جراحتی بر قلبش بود، پرداخت. (ر.ک. تاریخ طبری، ج۲ص۲۰۸)

او در این ارادت و عشق پاک چنان صادق و صمیمی و صاف بود که پیامبر خدا، این عشق را روزی و بهره الهی به خود می‌داند و همواره سپاسگزار این موهبت الهی است.چنان‌چه آورده‌اند که پیامبر خدا فرمودند: "سپاس مخصوص خدایی است که اطعام کرد و لباس پوشاند و خدیجه را همسر من قرار داد و من عاشق او بودم."(حاکم نیشابوری ، المستدرک علی الصحیحین، ج۳ص۲۰۱ح ۴۸۴۰)

این سخن زیبا و برخاسته از روح بلند نبوی است که فرمودند : " و کنت لها عاشقا" و من عاشقش بودم!

این بزرگترین نشان فخر و مدال کمال و تعالی آن بانوی اول اسلام است که چنین شایسته عشق محمد می‌شود!

عشقی پیچیده در حیا و سرشته با صفا و وفا بود که در همه عمر پیامبر حتی بعد پرواز روح بلند بانوی بزرگ، ذره ای از آن عشق پاکش کاسته نشد و هرچه نشان و نامی از آن محبوب بی‌همتایش داشت، مورد لطف و محبت حضرت بود، گاه برای دوستان خدیجه هدیه‌ای می‌فرستاد و اگر قربانی می‌کرد برایشان می‌فرستاد. و به دردانه هستی که تنها یادگار خدیجه بود، مورد مهر بی‌انتهایش قرار داشت. به همین جهت هیچ چیز به اندازه مخالفت با این ابراز عشق و محبتش به ساحت بانوی وفادار و محبوبش، او را خشمگین نمی‌کرد، چنان‌چه گزارش‌های متعدد از این واکنش پیامبر خدا در رفتار یکی از بانوان خانه‌اش در حسادت به محبت پیامبر به خدیجه را در متون روایی و تاریخی داریم.

این نشان از عشق آتشین پیامبر خدا به خدیجه است 

عشق تو ای نگار فرزانه/

آن چنان کرد در دلم خانه.

که تو را هم نماند گنجایی/

بعد از این خوشی دلم به تنهایی.

دلباختگی خدیجه همتا و هم‌آغوش دل‌دادگی به صاحب اختیار دل‌هاست که حب محبوب خدا، حب خداست!

این شعاع حب الهی است که آن بانوی بزرگ و نجیب زاده و ثروتمند عرب را در سخت‌ترین شرایط در کنار و همراه محمد(ص) پای آرمان والایش استوار و مقاوم نگه می‌دارد تا جایی که بانوی تاجر و ثروتمند محتاج یک خرما است تا گرسنگی اش را بشکند، اما هرگز تسلیم دشمن نمی‌شود و از آن محاصره و سختی و شدت محنت‌ها به محبوبش کلامی نگفت و شکوه‌ای نکرد. این عشق پاک و والا را جز روح و جان متعالی و ملکوتی محمد(ص) کسی را توان فهم و ادراک نباشد. بدین سبب می‌فرمودند: "خداوند رحمان محبت و عشق خدیجه را روزی من کرده‌است." ( مسلم نیشابوری، صحيح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۸، حدیث ۲۴۳۵)

این شایستگی بانوی بزرگ در جلب عشق پیامبر خدا و بلکه خود خداوند بود که هم در شب معراج جبرئیل امین از پیامبر خواست که سلام خداوند را به خدیجه ابلاغ کند و هم در آن هنگامه مواجهه با فرشته وحی در حرا، جبرئیل سلام خداوند بر آن بانوی اول اسلام را به حضرت ابلاغ کرد. و پیامبر خدا وقتی با آن احساس خاص وارد منزل شد و خدیجه در را بر او گشود، پیام جبرئیل را بدو رساند و آن بانوی فهیم و جان‌آگاه چه زیبا و نیکو پاسخ داد:

"ان الله هو السلام و منه السلام و علی جبرئیل السلام و علیک یا رسول الله السلام رحمةالله و برکاته و علی من سمع السلام الا الشیطان." ( مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۸۵، و سبط ابن جوزی تذکره الخواص، ص ۱۷۰ و استیضاح ج۱۴، ص۱۱۱)

 خداوند خود سلام است و از اوست همه سلام ها، و بر جبرئیل سلام و بر تو ای رسول خدا سلام و رحمت و برکات خداوند.

و سلام بر هرکسی که شنید این سلام را، جز شیطان[ که او شایسته سلام نیست.]

 

اما چه سخت بود پرکشیدنش بر محبوب و دلداده او در اوج عسرت و سختی!

گویا عالم همه سنگینی‌اش را بر روح پاک آن محبوب خدا و معشوق خدیجه کبری انداخت و با غم از دست دادن خردمند قریش و حامی نبی خدا حضرت ابوطالب، سالی شد که برای پیامبر خدا صلوات الله علیه و همه مسلمانان سال حزن و اندوه شد و هیچ‌گاه آن پرواز سخت و حزن انگیز از یاد و خاطرش و لوح تاریخ محو نشد.

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا خالِصَةَ الْمُخْلِصاتِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَةَ الْحَرَمِ وَ مَلائِکَةَ الْبَطْحآءِ.

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ وَفَتْ بِالْعُبُودِیَّةِ حَقَّ الْوَفآءِ، وَ اَسْلَمَتْ نَفْسَاً وَ اَنْفَقْتَ مالَها لِسَیِّدِ الْأَنْبِیآءِ.

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا قَرینَةَ حَبیبِ اِلهِ السَّمآءِ، اَلْمُزَوَّجَةِ بِخُلاصَةِ الْأَصْفِیآءِ.

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرآئیلُ، وَ بَلَّغَ اِلَیْهَا السَّلامُ مِنَ اللَّهِ الْجَلیلِ.

 

  • حمید احمدی
  • ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
  • هشتم رمضان المبارک ۱۴۴۵