جمعه 2 آذر 1403

24 بهمن 1402 - 08:30

گل شکفته در کرانه شط نبوی

عطردان آسمان همچون گل‌های زنبق در شب رؤیایی مهتابی، بوهای خوش در عالم می‌پراکند! فرشتگان همچون قطره‌های باران آسمان را به زمین وصل کرده‌اند و به جان‌ها مفهوم حیات ارزانی می‌دارند.


  گل شکفته در کرانه شط نبوی 

 

عطردان آسمان همچون گل‌های زنبق در شب رؤیایی مهتابی، بوهای خوش در عالم می‌پراکند!

فرشتگان همچون قطره‌های باران آسمان را به زمین وصل کرده‌اند و به جان‌ها مفهوم حیات ارزانی می‌دارند.

کودکی والا پا بدین جهان نهاد!

ولادتی که بذری درجهان کاشت پیوسته رویان و بالان، از فراز شن‌های بیابان، بی‌پرده و باز در همه روزگاران!

ولادتی که انسانیتی از آن سرزده، همواره فروزان تا در پرستش‌گاه والای جهان‌ جای گزیند و سرچشمه زلال پیوسته بذرهای نیکی و انسانی را به آبیاری جاری سازد.

کودکی زاده شد از کوثر جاودانه نبوی که در کنار برادر بزرگوارش همچون گل‌های منظم شکفته در کرانه شط همیشه جاری نبوی !

کودکی که حقیقت بزرگواری بود در شخص بزرگ و در همه درازنای زندگی بزرگ ماند!

پدر مژده آمدنش را به پیامبر می‌دهد و او شادمان به خانه دخترش برای دیدنش می آید.

در آغوشش می‌گیرد و همه وجودش را غرق در بوسه می کند.

برای نخستین بار کمال انسانی به منظره جد و سبط به هنگام بوسیدن یکدیگر، خیره شده چنان به فروتنی افتاد که رؤیاهای روان تحت تأثیر قرار گرفت و با موج نوینی آن را بسود که برای همیشه درخشید! 

کمال آدمی برای نخستین بار به خشوع ایستاد و خجسته باد گفت بدانچه می‌دید!

 

و بعد آرام و آهسته نجوای اذان را در گوش او می‌سراید !

زمزمه‌ایی آهسته در گوش، اما آوای آن در وجدان او پیوسته تا زندگی در آن می‌تپد ، ادامه یافت و در ژرفای جانش جاودانه آهنگی زنده می‌سرود.

با اذانش روح لطیف او را به پرواز در آورد و بذرهایی در جانش کاشت که وجودش خیر مطلق گردید و کلمه حق شد!

با اذانش از روان خود در سرشت نوزاد فاطمه فرو ریخت و رایحه و حقیقت نبوت را در جانش به ودیعت نهاد.

اذانی که ژرف‌ترین سرود در قلب کودک امیرمؤمنان جای گذاشت و در نتیجه پسین تپش‌های این قلب سرشار، مانند نخستین تپش‌هایش، آهنگ "الله اکبر و لااله‌الا‌الله" سرمی‌داد!

اذانی که مکنونات پیچیده در جان بزرگ نبوی در روان نوزاد فرو ریخت و هرچه را در گستره نقش خویش داشت در پهنه نفس نوزاد بگستراند!

بعد اذان پیامبر و کودک مدتی طولانی به هم نگریستند !

پیامبر به او نگریست تا ببیند در کجای وجودش قرار دارد و حسین به پیامبر نگریست تا از او سرشار شود و چشمه‌هایش فوران کند!

 سپس هر دو به یک معنا باز گشتند : 

"حسین منی و انا من حسین!"

تصویری بسیار زیبا از صورت و اندام پیامبر داشت و پیامبر پرتوی تابناک از محبت و ویژگی‌های درون خویش بر او تابید تا فراسوی چهره، از جهت معنا نیز تکامل بخش معنویت‌های او باشد.

حقیقت وجودی او، از آن پس،انسانیتی به پیامبر بر آمده " انا من حسین" و نبوتی به مردی نفود یافته " حسین منی" شد!

او و دردانه دیگر علوی در مکتب تربیتی نبوی دو پرورش یافته بزرگی‌اند که یکی از آن دو، کلمه آرام حق بود و دیگری نیز نمونه برای همان کلمه بود!

یکی داعی به حق و دیگری پشتیبان همان دعوت! 

حسین کودکی که در محیط خانوادگی نبوی فرود آمد که در نماد بشری برترین انسانیت بود و در نتیجه والاترین مرد شد زیرا والاترین کودک بود در والاترین محیط. 

 

 سَلَٰامٌ عَلَيۡهِ يَوۡمَ وُلِدَ  

 سلام بر او که زاده شد!                                                                                                                                                             

  حمید احمدی 

  سوم شعبان ۱۴۴۶

  ۲۴ بهمن ۱۴۰۲