همه وجود و امید پدر!
(به مناسبت خجسته زادروز امام حسن مجتبي علیه السلام )
کارزار سخت با سپاه حیله و ستم در صفین با جهالت عدهای از عناصر سپاهش نیمه تمام ماند و لشکر در آستانه پیروزی وادار شد تا به مکر دشمن تن در دهد! و ناگزیر بعد گذشت چند روز از پایان اندوه بار آن، سپاه روانه عراق شود!
همه وجود امیر و فرمانده این میدان، پر از درد و غمی است از اصحاب حیله و نفاق و جهل!
اندوه فراق یاران صادق و پاکش که در این معرکه با پرواز خونین به لقای حق شتافتند، سینهاش را میفشرد!
نگاه به صورتهای مکدر و اندوهگین یارانی که ماهها در جهادی عظیم در دفع شورشیان و اهل ستم و حیله چون کوه استوار ایستادند ولی فرجام صفین اندوهگینشان ساخته، بر غمش میافزاید!
اما زمامدار این قوم و جامعه است، همانقدر که اندوهدار جهل سپاه خود و مکر دشمن است و نگران آینده جامعهای است که با تفرقه و عصبیتهای قومی و قبیلهای و توطئه های متجاوزان و بیوفایی پیمانشکنان مواجه است. از عنایت به عزیز و جگرگوشهاش که امید جامعه و دین خداست، غافل نیست.
تصویر منظره فرزند جوانی که در عرصه نبردهای دشوار با شورشیان و عهد شکنان سپاه جمل و در نبرد سخت و سهمگین با سپاه حیله و تجاوز امویان به رهبری پسر ابوسفیان، شجاعانه در پیشاپیش و قعر معرکه، پیکار میکرد از منظرش محو نمیشود !
دلاوری که هر بار خود را به دل خطر میافکند، دلش را میلرزاند. جواتی که همه وجودش به او پیوند خورده و او را بخشی و بلکه تمام هستیاش مییابد.
جوانی که برای او در بیرون معرکه کارگزاری امین و صادق است و در بسیج نیروها از شهرهای عراق در دفاع از حکومتش کوشش فراوان و موثری داشت. یادگار فاطمه و محبوب حبیب خداست که به خواست و اراده الهی بعد پدر او ردای امامت امت محمد را بر تن خواهد کرد.
اما رغم همه این باوری که دارد وقتی جوانش را در میدان خطر میبیند و یا وقتی به چالشها و بحرانهای بزرگ جامعه اندیشه میکند، نگرانش میشود.
دنبال فرصتی است تا هم عواطف پدرانهاش را نثار جوان رشیدش نماید و هم دستمایهای برای برون رفت از چالشهای آتی معین و سرمایهاش باشد.
خیلی از محل معرکه نبرد صفین فاصله نگرفته است. سپاه در محله حاضرین اتراق کرده است.
هنوز ذهن و فکرش پیش اوست و رزم جوانمردانهاش در کنار مالک، مراقبتهایش از خود را مرور میکند. تصویر نگاهش را که به عمق دشمن انداخته و سر و دلش را به خداوند سپرده از نظرش محو نمیشود!
دنبال مجالی است تا عشق و ارادت و عواطف پدرانهاش را نثارش سازد و نصایح و تجاربش را به او تقدیم کند.
از طرفی خود را برای پرواز به عالم عقبی نزدیک میبیند و سخت نگران جامعه ناهمگون و فریفته دنیا و در معرض خطر اسیران طمع و جهالت را، در مقابلش و غصههای یاران صدیق و کوههای ایمان و با صلابت خویش را میبیند. نگران جوانش است که عمرش از سی سال گذشته و به زودیشانههایش زیر بار مسئولیت بزرگ امامت و زمامداری این جمع آسیب دیده و سرگشته و مفتون خواهد رفت.
دوست دارد همه مهر پدریاش را برای جگرگوشه و جوان رشید و یار صدیق و فداکارش و برادر محبوبش حسین نثار کند و او را در تجارب گرانبهای دهها ساله خویش که از دوران سخت بعثت و جهاد و ایام زیست عزتمند در کنار پیامبرخدا در دولت اسلامی تا ایام تلخ بعد آن حضرت، تا به دوره کوتاه زمامداری و حکمرانی سالهای اخیرش تحصیل کرده، شریک سازد تا هم ادای حق پدری کرده باشد و هم عهد خود به عنوان امام و زمامدار به زعیم و جانشین خود، وفا نماید.
قلم و دوات و لوحی میطلبد و منشوری رفیع و والا و سرشار از احساس و عواطف پدرانه و دانش و تجارب قهرمانی که سالهاست یک امت به قهرمانی او مفتخر و سرافراز است و خود یک امت است در نماد یک پهلوان از یک ملت!
عباراتی عرشی و زیبا و نوازش دهنده و روح نواز و صمیمی را جاری بر صفحات میسازد و می شود نامه مانای پدری بصیر و نیک اندیش و خردمند و معلمی دانا برای جوان رشید، عالم و کریم و همه فرزندان معنوی امت اسلام. که امروز تحت عنوان "نامه ۳۱" حضرت امیر مؤمنان به امام حسن مجتبی در نهج البلاغه که در اختیار ماست.
در این منشور و مهرنامه علوی، یک دنیا عواطف پاک و صفای قلبیاش را در اوراقی که معطر به نفس پدری حکیم و خردمند و قهرمانی که وجودش لبریز از شجاعت و خیرخواهی است، نثار جوانش میسازد!
هر پسر جوانی اوج نشاط و فخر و دلخوشیاش به دریافت کلمه و ذرهای از تراوش قلم چنین پدری است تا مدال زرین ابدی را بر سینه و وجودش بیآویزد و بدان مباهات کند.
از خود شروع میکند و جدی بودنش را چنین مرقوم میدارد:
"مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ [لِلدَّهْرِ الذَّامِ] لِلدُّنْيَا، السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً.
از پدرى در آستانه رفتن و معترف به گذشت زمان، كه عمرش روى به پایان و رفتن دارد و تسليم گردش روزگار شده، نكوهش كننده جهان، جاى گيرنده در سراى مردگان، كه فردا از آنجا رخت بر میبندد."
پدری که عمر مبارکش از ۶۰ سال عبور کرده و در سراشیبی هجرت به آخرت و لقای حق قرار دارد، به جوانش که او را عزیز و پاره تن بلکه همه وجودش میخواند، تحفهای ارزشمند هدیه میکند.
نگاشتهای که طولانیترین نامه و مکتوبی است که حضرت بعد آن منشور و عهد نامهاش بر یار و دوست و سردار وفادارش مالک اشتر، نگاشته است.
در بند بند این نامه مانا، ادب و فرهنگ تخاطب و ابراز مهر پدر به فرزند را به یادگار میگذارد و در حافظه تاریخ و زیست اسلامی و معنوی به ثبت میرساند.
ادب نامه و فرهنگ نامه تربیتی که در آن فرزندش را و همه جوانان امت اسلام را با شیرینترین کلمات روح نواز که جوان متوقع و در آرزویش هست، مورد خطاب قرار میدهد و همه عواطفش را از عمق جانش بر قلمجاری ساخته و صفحات را چنین مزین میسازد
" یا بنی!" ای پسر دلبندم و عزیزم!،
چون ز جانش بر لوح تراویده و بر سطر سطر نامهاش جاری گشته و با مهرش او را مینوازد. چه شکوهمند و دل چسب است بعد آن معرکه سخت و حیرت انگیز ، این مصاف عشق پدر با جوان مجاهد و محبوب و دلداهاش!
چه سخن سنجیده و درستی است که برخی اهل دانش و اندیشه از این نامه به منشور و عهدنامه تربیتی یاد کردهاند که در کنار عهدنامه سیاسی و حکمرانی مالک اشتر، این عهدنامه تربیتی امام مجتبی است!
پدر حکیم و فرزانه و انسان کامل و بنده صالح و برگزیده خداوند، وقتی میخواهد دلیل بر نوشتن نامه به جوانش را که در کنارش و همراهش هست، بیان کند، همه عاطفه و احساس و عشق و علاقهاش را با تراوشات قلمش که حکایتگر ژرفترین عشق و محبت و ارادت به اوست را رغم محدودیت سطور و ضیق کلمات، با صداقت و بی کم و کاست، در زیباترین عبارات میآفریند و عرضه میکند:
"وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي، فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي، فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي [هَذَا] مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ.
تو را جزئى از خود، بلكه همه وجود خود يافتم، به گونهاى كه اگر به تو آسيبى رسد، چنان است كه به من رسيده و اگر مرگ به سراغ تو آيد، گويى به سراغ من آمده است. كار تو را چون كار خود دانستم و اين وصيت به تو نوشتم تا تو را پشتيبانى باشد، خواه من زنده بمانم و در كنار تو باشم، يا بميرم."
برایش از تطور روزگار و نعمتهای بزرگ خداوند و شایستگی پیامبر خدا و نیاز به تقویت رابطه با خداوند مینویسد.
در فرازی زرین از اقتدای به پیامبر خدا چنین مینگارد:
" وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ كَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ صلی الله علیه وآله [عَلَيْهِ نَبِيُّنَا] فَارْضَ بِهِ رَائِداً وَ إِلَى النَّجَاةِ قَائِداً
و بدان ای دلبندم! هیچ کسی از حقیقت هستی و از خداوند به مانند آنچه پیامبر خدا آگاهتر نیست و آگاهی ندارد، پس باید به رهبری و پیشوایی او راضی بود و گردن نهاد!
این پیام عظیم و بی همتایی است از پدری که همه وجودش وابسته و پیچیده در عشق به شخصیت نبوی است بر پسرش علت قیادت و رهبری و پیشوایی او را نه به دلیل نسبت خانوادگی و دلبستگی فامیلی و شخصی،بلکه به جهت شایستگی و دانش و جان آگاهیاش از حقایق هستی بیان میکند!
اگر قرار است و نیازمند آنیم که پیشوایی برگزینیم آنکه جان آگاهتر و به اسرار عالم داناتر است سزاوارتر باشد!
این لوح زرین منشور انسانی و جامعه متعالی است که برای همیشه در تارک هستی میدرخشد.
هر فراز و جملهای از این نوشته زرین حکمت و دانایی و عواطف انسانی، خود عهد و منشوری است جاودانه برای اعتلای انسان و جامعه انسانی!
در فرازی دیگر از سرمایهای بزرگ برای پاره تنش مینویسد، از امید، امید به خداوند و
گشوده بودن همیشگی روزنههای خواندن و انس با او!
و صداقت و صمیمیت در خواندش، نوشتند:
"وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ الْمَتَابِ وَ بَابَ الِاسْتِعْتَابِ فَإِذَا نَادَيْتَهُ سَمِعَ نِدَاكَ وَ إِذَا نَاجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاكَ فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ وَ أَبْثَثْتَهُ ذَاتَ نَفْسِكَ وَ شَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَكَ وَ اسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِك.
هر گاه او را بخوانى، ندايت را مى شنود، و چون با او راز دل گويى راز تو را مىداند، پس حاجت خود را با او بگوى، و آنچه در دل دارى نزد او باز گوى، غم و اندوه خود را در پيشگاه او مطرح كن، تا غم هاى تو را بر طرف كند و در مشكلات تو را يارى رساند."
چه زیبا به جای یأس، نشان خانه و معدن امید را برایش ترسیم میکند.
چه نیکو میآموزد که نه فقط برای مناجات و طلب، به دامن مهر خداوند باید رفت بلکه حتی شکوهها و دلتنگیها و گلایه ها را نیز میتوان با او در میان گذاشت. خدایی که شنوای نیازها و خواسته های ماست، محرم و رازدار و غمخوار آلام و شکوهها نیز است.
چه قدر امید آفرین است که میفرماید، هنگامی که احساس کردید همه درها به رویت بسته شدهاند، بدان هنوز روزنهای را خداوند گشوده نگه داشته است تا با او با نجوا و گفتگو و تمنا بنشینی!
این فراز تابناک الهیات امید در گفتمان امامت است.
چه با شکوه خداوند صاحب جمال و جلال را معرفی میکند، چه قدر زیبا و قابل اتکا و نزدیک و دوست داشتنی است!
در سطور دیگر به فرجام جهان و پایان زندگی در این گیتی و زیست فضیلتمندانه و آرامشبخش و مسئولانه را پدر فرزانه و سراسر عاطفه و خیراندیش و خردمند برای نورچشم و عزیزش مینویسد که در این مقال فرصت و مجال و توان نباشد که به همه آن درهای ناب پرداخته شود ولی شایسته خواندن و تاملات ژرفاندیشانه جستجوگران حقیقت ناب و متعالی است.
اما همه واقفیم که:
روزگار ما و خانهها و فرزندان ما چقدر به این ابراز مهر و بیان عواطف پدرانه و تجارب حکیمانه پدران محتاجاند!
ایکاش به جای ارایه تصویر پدری سالار و فرزندی سالار و ادبیات بیپایه و خودساخته رفاقت پدر و پسری، پدر را در جایگاه پدر که نماد در آمختگی خرد و عقل و عاطفه و خیر و تلاش است و سرمایه و اصل و هویت فرزندان، ترسیم میشد و فرزند در مقام فرزند که همه تار و پود و هویتشان به پدر و مادر و خانه و خانواده است و وجودشان همه وجود و هستی پدر و مادر، به تصویر کشیده میشد.
و نیک بدانیم شیعه و رهرو و پیرو علی بودن و
منش حسنی داشتن،
کم نگذاشتن در هزینه عاطفه و اندیشه و تجربه و دانش پدرانه است برای فرزندان!
انشاءاللَّه به برکت مولود این روز مبارک و قلم و نفس قدسی آن پدر و فرزند آسمانی و ملکوتیاش چنین باشیم و بدان توفیق یابیم.
- حمید احمدی
- ۱۵ رمضان المبارک ۱۴۴۵
- ۷فروردین ۱۴۰۳