میزبان اوست!
خوشحال و مسرور از رسیدن به این مسئولیت است!
احساس میکند به آرزوی بزرگش رسیده است!
سالهاست که مشتاق خدمت به زائران حضرت سیدالشهداست!
چه فرصتی از این بهتر که استاندار کربلا شده و میزبان زائران اربعین!
سر از پا نمیشناسد با خود میگوید من نصیف الخطابی استاندار کربلا شدم!
شکر خدا !
همه فکر و خیالش ارائه خدمات بهتر به زائران و گره گشایی از مشکلات آنان است.
بارها به این مساله فکر کرده است، معتقد است که با مدیریت و برنامه درست میتوان مشکلات زائران را رفع کرد.
و باور دارد که میتواند مدیریت کند.
اولین اقدامش فراخواندن مقامات ارشد استان است. در صدد بر آمد تا با مشورت آنان برنامهای را برای عملی کردن آرزو و اندیشهاش تدوین کند.
در روزهای نخست خدمتش تمامی معاونان استانداری و فرماندار و همه مدیران ارشد استان را برای بررسی مسائل و تنظیم برنامه به سالن جلسات استانداری دعوت میکند.
در آغاز نشست شادمانیاش را از توفیق خدمت در مقام استاندار در استان کربلا ابراز میدارد و آن را توفیقی برای خود میداند تا بتواند به زائران امام حسین و حضرت عباس علیهمالسلام خدمت کند و میگوید: با تدبیر و مدیریت درست و برنامهریزی مشکلات زائران را مرتفع میکنیم.
چند دقیقهای در اهمیت و پاداش خدمت به زائران سخن میگوید و با لحنی کاملا مطمئن به توانائیاش
بیان میکند:
چند ماهی به اربعین مانده است، شما را که مدیران این استان و صاحب تجربهاید جمع کردم تا اولا اولویتها را معین و بعد برنامه خدمت رسانی در حوزههای مختلف را مشخص کنیم.
چند برگ کاغذ جلوش گذاشته و خودکارش را برداشته تا خود پیشنهادات را یادداشت کند. تقریبا همه صحبت کردند و روشن شد که اولویت نخست و مهم تامین آب زائران به ویژه آب شرب آنان است!
با خود میگوید، اینکه مشکل مهمی نیست حل میکنم.
گفت: خوب چقدر آب برای شرب نیاز است؟
یکی از حاضران دست بالا میبرد و اجازه میخواهد تا صحبت کند.
همه توجهها جلب او شده است.
میگوید: برای بر آورد میزان آب مورد نیاز، مبنای ما تعداد زائران و زمان حضور و ماندگاری زائران و ساعات شرکت در راهپیمایی است.
خوشحال شد و گفت: چه خوب!
خوب بر آوردتان را بر همین اساس بفرمایید.
گفت: هر زائر در راهپیمایی در این هوای گرم در هر ساعت به طور میانگین ۹ بطری کوچک( لیوانی) آب مصرف میکند.
میپرسد: هر زائر به طور میانگین در روز چند ساعت راهپیمایی میکند؟
پاسخ میدهد: هشت تا ده ساعت!
اگر از خاننص ( حیدریه) مبنا باشد دو روز یعنی حدود ۲۰ ساعت در مسیر راهپبایی است.
او همه اعداد و ارقام را یادداشت میکند.
ادامه میدهد: در غیر ساعات راهپیایی هم مصرفی دارد اما مهم حضور و مدت اقامت در کربلاست که میانگین سه روز را محاسبه کنید روزی حداقل ۲۰ بطری کوچک مصرف میکند.
در حال نوشتن است. هنوز هم میگوید، میتوان حل کرد.
سوال بعدیاش را طرحمیکند:
برآوردتان از جمیعت برای امسال چی؟
میگوید: ۲۵ میلیون نفر!
اعداد را کنار هم قرار میدهد:
۲۵/۰۰۰/۰۰۰نفر در ۲ روز، هر روز ۱۰ ساعت و هر ساعت ۹ بطری آب
ماشین حساب میخواهد.
اعداد و رقم ها را ضرب و جمع میکند
۲۵۰۰۰۰۰۰×۲×۱۰× ۹= ۴/۵۰۰/۰۰۰/۰۰۰
کم کم در باورش در تدبیر تامین همین یک قلم شکاف بر میدارد!
بعد ادامه میدهد، سه روز در کربلا هر روز ۲۰ بطری
۲۵۰۰۰/۰۰۰×۳×۲۰=۱/۵۰۰/۰۰۰/۰۰۰
دو رقم را جمع میزند :
۱/۵۰۰/۰۰۰/۰۰۰+۴/۵۰۰/۰۰=۶/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰
تمام وجودش غرق در تعجب میشود!
همه منتظرن تا به چه اعداد و ارقامی میرسد و چه دستور میدهد!
اما او محو در
اعداد و ارقام و صفرهاش است!
چند بار مرور میکند، باورش نمیشود.
دستهایش را دور سرش چپر میکند و به فکر فرو رفته است!
سکوت سایهاش را بر جلسه انداخته و همه در خیال خود پاسخ احتمالیاش را مرور میکنند!
اما او خیره به صفحه ماشین حساب چشم دوخته است!
با خود حرفها و اندیشههایش را ورق میزند.
مدیریت میکنیم، ما حل میکنیم، مشکلی نیست همه مشکلات زائران را حل و رفع میکنیم!!
حال میرسد به نقطه فعلی، در تامین و حل مشکل آب شربشان مانده است!!
خود را کاملا درمانده میبیند!
۶ میلیارد بطری فقط برای شرب!
از کجا تهیه کند؟
از ترکیه؟ از ایران؟ از اقلیم؟
کجا نگهداری کند؟
چگونه خنک کند؟
چقدر یخ و سردخانه نیاز است؟
یخ از کجا بیاورد؟
چه جوری و کی و با چه وسیلهای توزیع کند؟
منابعمالیاش را از کجا و چگونه تامین کند؟
دقایقی غرق در این افکار و تامل در تصورات اولیهاش میشود!
ناگهان سر از نوشتهها و صفحه ماشین حساب برمیدارد و رو به جمع میکند و میگوید:
چه اشتباهی!
همه با تعجب به او مینگرند!
کاغذ نوشته ها را مچاله میکند و به کنار میگذارد!
نفسی عمیق میکشد و میگوید:
اشتباهست !
خطاست!
میزبان اوست!
او خود مدیریت خواهد کرد!
مهمانانش را بی آب و غذا نخواهد گذاشت!
ما وظیفه داریم همه تلاش و سعی خود را برای رضایتش بکار گیریم اما مدیریتش با خود حضرت است!
از جایش بلند میشود و کتش را به تن میکند و در حال رفتن میگوید؛ من خدمت خودش میروم! همین الان! و از خودش کمک و طلب یاری میکنم. خواستید، بیایید!
همه با او همراه میشوند.
روانه حرم حضرت سیدالشهدا میشود و با تضرع خطاب به حضرت میگوید: آقا اینها که به کربلا میآیند مهمان تو و بر تو و برادرت وارد میشوند خودت پذیرایشان باش و به ما هم کمک کن که خدمت گزارشان باشیم
خودت تدبیر میکنید ولی به ما هم توفیق خدمت به این محبانت عطا کن!
ما را در تصور و خیالمان که خود را مدیر دانسته و به تدبیر خود دلخوش بودیم، ببخش *
- حمید احمدی
- شهریور ۱۴۰۳
*راوی این داستان جناب حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا اباذری رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در عراق است که از جناب مهندس نُصِیف جاسم الخطابی استاندار کربلا روایت کردند.
- #کربلا_طریق_الاقصی