پنج شنبه 1 خرداد 1404

خبراندرحکایات حج و حج‌گزاری

●داخل خانه شو!


 اندرحکایات حج و حج‌گزاری

●داخل خانه شو!

 

درویشی که قُربِ پنجه حج به جای آورده بود و عمره عمری بکرد، بار دگر هوای مکه کرد تا حج کند.

 همراه قافله‌ای راهی سفر گردید‌. جملگی از اهل قافله بدو تکریم و تجلیل همی نمودند و محترمش شمردند. 

در هر فرصتی در طریق و اُطراق در بَرِ بِرکِه، جوی و سرایی، صلاة بی‌حد گزارد تا به میقات در آمد. آن‌چه جامه به تن داشت، بیرون نهاد و دو قطعه پارچه سفید به غایت بسیط، به تن آویخت و تلبیه بگفت. لکن نشان درویشی۱ از دوش ننهاد و اسباب صوفی۲، از خود دور نساخت!

در طریق از میقات تا به مکه همه سنت به جای آورد و لبانش از ذکر نی‌آسود!

قبل ورود به مسجد‌الحرام، آهنگ وضو کرد و کشکول و تبرزین در زاویه‌ای بنهاد. بعد دقایقی به جایی که اسباب نهاده بود، برگشت، از آن دو هیچ اثری نیافت. حیران و نالان به هر سو دوان شد و لب به شِکوِه و اعتراض گشود و همی گفت: ای خدای منان! گفتی که این خانه امن است، داخل شوید، در برونش این کنند در خانه چه سازند؟ 

امن از چه باشیم؟

کشکول نَخلین کوکوی۳ من کو؟

تبرزین آن نشان حقانیی‌ام۴ کو؟

این کلمات می‌گفت و متحیر به هر زاویه و هر اثاثیه‌ای در جست‌ وجو سر می‌کشید.

پیری اهل خرد از قافله حال او بدید و به تعجب از او پرسید: 

چرا حیران و نالانی؟

گفت: نبینی آن دو نشان فقر و حقیقتم به فنا رفت و از آیت و مقام درویشی تهی‌ام! من به خطا بدین خانه اعتماد کردم که امن باشد، به صاحب‌خانه وانهادم و مهمانش بربودند! این چه خانه امنی است؟!

پیر خردمند بدو گفت: ما ترا قُدوه‌ی صالحان و مخزن اسرار حق پنداشتیم! چه خطا بود ظن ما!

گفت: به چه سبب؟

گفت: تو اهل این خانه نه‌ای، صاحب خانه فرمود : داخل خانه شوید تا در امان باشید.

"مَن دَخَلَه کان آمنا"۵

قفس بشکن چون طاووسان، نی چو زاغان چشم به اشیا ندوز!

دل به یار بسپار و وارد و اهل خانه شو. شرط اهلیت آن باشد که همچو کلیم در طور، خلع نعلین کنی تا بتوان دَر به رویت گشود!

تو که در زنجیر و بند کشکول کوکوی و تبرزین بودی، سراغ خانه‌ کی بگرفتی و امن از کی طلبی؟!

تو هنوز بیگانه‌ای، گر بر مائده‌اش هم بنشینی، لذت ضیافت نچشی! 

دلی به زلف یار آونگ نگردد، که درگیر کشکول، تبرزین، شمایل، فرقه و خرقه باشد.

عشق آن دوست چون بر آرد دست

سر زپا پا ز سر نداند مرد.

گفتند:

نام و نقش خود از میان برگیر 

تا ترا در کنار گیرد تنگ

کس در این خانه نیست بیگانه 

مرد باید که آشنا باشد.۶

تو در حصار خود محصور مانده‌ای، بشکن این حصارها و نقش و نشان‌های غیر دوست تا از اهل خانه گردی. اگر اهل این خانه گشتی از آتش و عذاب دنیا و عقبی در امانی!

بدان کشکول، وصله فقر نباشد و تبرزین در دستت تیغ بر نفس نزند، بلکه آونگ جانت باشد. و دلت به علقه به آن‌پیچد. در این حال نتوانی از خانه‌‌ تنت به در آیی تا پا به خانه دوست بگذاری!

 باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی؛

گر سوی مستان می‌روی مستانه شو؛ مستانه شو.۷

       

  • حمید احمدی
  • ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
  • --------------------
  • ۱-مراد کشکول باشد که از وصله‌های مهم فقر نزد صوفیان‌شد.
  • ۲- مراد تبرزین است.
  • ۳-نام درختی که کشکول از آن سازند که میوه‌ای شبیه نارگیل دارد و در نواحی گرم‌سیری‌ می‌روید. به نام نخل کوکو دمر معروف است. 
  • ۴- تبرزین به مانند کشکول نزد دراویش نشانه‌ای از حقانیت و بی‌نیازی آنان به دنیا و نمادی برای مبارزه با نفس است.
  • ۵- آل عمران، ۹۷
  • ۶- اوحدی، دیوان اشعار
  • ۷-دیوان شمس، غزلیات