یکشنبه 4 آذر 1403

بعثت آغاز نوزایی

سپهر گردون برای شنیدن گفتارش از حرکت پرهیاهوی خود ایستاد. بازتاب آوای خدایی در دهان یک انسان در پیچید، "بخوان به نام پروردگارت!"


بعثت آغاز نوزایی

سپهر گردون برای شنیدن گفتارش از حرکت پرهیاهوی خود ایستاد. 

بازتاب آوای خدایی در دهان یک انسان در پیچید،

"بخوان به نام پروردگارت!"

 روزگار آغازی دوباره گرفت و حیات تازه یافت.

تاریخ حقیقتی دیگری پیدا کرد.

 حیات با همه اوضاعش بار دگر زاده شد.

دین آسمانی نیاز به فرستاده ای از نوع انسان داشت که خود نمونه عملی پیامش باشد، وکلمه‌الله را به عنوان رمز ونمادی شایسته تبلیغ وارشاد کند. 

حس نیازمند حس است و طبیعت محتاج یک طبیعت! و برای ایجاد یک انسان نمونه؛ باید انسان نمونه‌ای داشت، چون چیره شدن بر همانند در جهان مادی جز با عناصر مادی، امکان پذیر نیست.

« ولو جعلنا ملکا لجعلناه‌رجلا» 

(انعام/۹)

"اگر قرار بود پیامبر را از نوع فرشتگان تعیین کنیم باز او را به صورت یک انسان در می‌آوردیم."

نمونه خدایی یکی بیش نیست که همراه با شریعت عرضه می‌شود، چون آن نمونه واحد، تاثیر خود را در دیگران به ارث گذاشت، نمونه‌هایی بسیاری در هر جمیعت و سویی ارائه کرد.

آغاز این نوزایی، "محمد" است و" قرآن"و انجام آن :محمد" است و "قرآن"!

و بعثت آغاز این نوزایی است که خداوند با خطاب «اقرا باسم ربک الذی خلق» آن را آغاز کرد وپیامبرش را برانگیخت تا مبشر این حقیقت باشد.  

او چون منار‌ه‌ای بلند در نقطه‌ای میان شرق و غرب، شمال و جنوب قد برافراشته و مشعلی در دست راه را به جهانیان نشان داد.

او قرآن را بلندترین چکادی که بدان سو فراز می‌شوند، بر‌افراشت.

 هم چون مشعلی که بر بلندترین صخره کرانه دریا بر می‌افروزند تا کشتی های گمشده را راهنما باشد و سرگشتگان در گرداب های در هم شکننده را به ساحل امنیت وسلامت رساند.

او مشعلی بر بلندترین فراز کرانه هستی بر افراشت.

همانند مناره‌ای قد بر افراشته با مشعل تابناک در دست، آهنگ هدایت برداشت. تیرگی‌های فرو افتاده در جهان را شکافت.

با جانی پاک باطن کلامش را به کمال ادراک کرد «لا یمسّه الا المطهرون»

از حرا تجلی‌گاه بانک رهایی انسان، برخاست و همه وجودش مستغرق کلام محبوب است!

از آن پس وجودش مشحون به نور الهی و کلامش رایحه ملکوت را می‌پراکند.

 محضرش فرودگاه دل‌های شیدا وبارگاه آمد ورفت فرشتگان ناپیدا بود. حاضران مجلسش، احساس نمی‌کردند که در محضر انسانی حضور یافته که از پروردگان این جهان باشد؛ شکوه وجلال و جبروت آن آستان سرشار از آرامش و وقار بود، گویی در پگاه و پسین، ملائک به آستان بوسی‌اش در آن فضا در پروازند و این احساس در همه حاضران می‌خلید. و در تصور روشن خود، فرشتگان را می‌دیدند و خویش را در فردوس برین می‌یافتند. و راز گویایش، همان انسان کامل است که می‌توان آن را درشت ترین مهره گردن بند مروارید وماه شب چهارده یابنده دل‌ها دانست.

این محضر ومجلس، در هر قلبی با هر گرایش و هر مقدار دنیا خواهی، اثر خود را می گذارد و از رگ و پی قلب گذشته و در ژرفایش فرود می‌رود.

بدین ترتیب، آن معنای زنده در جایگاهی مقدس برای مومنانی آشکار می‌شود که پرتوی از سیمایشان پخش گردیده و بیننده را در جوی از اطمینان دچار بیم و هراس کرده و در آرامش به سکون وا می‌دارد. گویی که در همان‌جا که هستند، به ابدیت می‌نگرند.

 پرده بی‌نهایت از برابر چشمان‌شان کنار رفته، آفاق آن را در کنار خود می‌بینند، گویا افق های دور به مجلس‌شان آمده است. 

با نگرش دقیق می‌توان شاهد تجسم ملکوت در وجود اشخاصی بود که سراسر وجودشان را فرا گرفته است‌ شخصیت‌هایی‌که آسمان نگرند و از جهان دیگران به پرواز در آمده‌اند.

چنان‌چه پیامبرخدا فرمودند:

«هیچ مردمی برای یاد خدا گرد هم نمی‌آیند، جز آن که فرشتگان آنان را در برخواهند گرفت، و روح(جبرئیل) در میان‌شان می‎گیرد و خداوند آنان را در میان کسانی که نزدش هستند یاد می‌کند.»*

دیگر میعاد او با حبیبیش حرا نیست همه شهر و خانه‌اش محل حضور روح‌الامین است و همه شهر محضر اوست و محل آمد و شد فرشتگان. 

طراوت نغمه توحید از ملکوت قلوب پراکنده و آشفته و اندیشه‌های سرگشته را پیوند می‌زند و نقبی از ملکوت به ملک مکه باز می‌شود و امنیت و کرامت را بشارت می‌دهد. 

"اقرا باسم ربک الاکرم "

  بعد آن و تا امروز سروش توحید از مأذنه‌های جهان الفت و پایداری و رهایی طنین انداز است و تا فردا نیز چنین خواهد بود!

 

 مبعث رسول اعظم صلوات‌الله علیه مبارک

 

      حمید احمدی 

      ۱۸ بهمن ۱۴۰۲

 

*ابن عساکر، تاریخ کبیر، ج۴، ص۳۲۲