چهارشنبه 22 اسفند 1403

اراده‌اش فانی در ارادت و قلبش مستغرق در ملاحت محمد( ص) شد!

به مناسبت دهم رمضان سالروز عروج بانوی اول اسلام ام‌المومنین حضرت خدیجه


اراده‌اش فانی در ارادت و قلبش مستغرق در ملاحت محمد( ص) شد!

  • به مناسبت دهم رمضان سالروز عروج بانوی اول اسلام ام‌المومنین حضرت خدیجه

 

هنگامی که ملیکه قریش و بزرگ بانوی عرب چشمش به جمال محمد (ص) افتاد، او را همه حُسن یافت و ملاحت و جمال در او به کمال دید!

نگار من همه حُسن و ملاحت است و جمال

همه ملاحت و حسن و جمال او به کمال۱

  هم حقیقت نورانی و قدسی‌اش او را مجذوب خود ساخت و در کمند عشق او گرفتار آمد و به سنت جاریه طریقت عشق از عادت و رسوم بیرون آمد. و این مقام طالب حقیقت بدون مهرورزی و سرسپردن مقدور نخواهد بود.

 لذا به رسم عاشق صادق و با ارادتی قلبی و پاک بر عادات و رسوم پا نهاد، با نهایت مهر و محبت خواستگارش شد و نزدیکان به وساطت گسیل داشت.۲

 آغازین آشنایی‌اش، مطلع سیر و سلوکی شد که با ارادت پاک تا به فنا در محبوب طی‌ شد. اشتعال این شعله سوزنده محبت و ارادت او را به بانوی استوار و نستوه و فداکاری مبدل ساخت که همه هستی‌اش را فدای مرادش محمد صلوات الله علیه کرد.

 به درستی گفته‌اند که اراده شعله سوزنده‌ای در قلب است که در آغاز سیر و سلوک به جان مرید می‌افتد و نیز گفته‌اند پاسخ مشتاقانه‌ای است که سالک کوی محبوب به منادی حقیقت می‌دهد و با رغبت و میل درونی به مراد و محبوب تعلق می‌یابد و نازبینانه در باره همه چیز حکم می‌راند۳

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن۴

لذا گفته‌اند اراده از پایه‌های سفر معنوی و انسی است.۵ البته کسی می‌تواند فرمان "اجیبوا داعی الله:۶ را گردن نهد که باطن او به نور کشف و صفا آراسته باشد.۷

هر شام و صبح بی‌قرار در پی محبوب و کسب خبر از اوست.

جمله بی‌قراریت از طلب قرار توست

طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت۸

 

امان و قرار ندارد و جان مشتاقش به سائقه شور عشق به حرکت در می‌آید 

 و با ابراز ارادتی پاک تلاش نمود تا با او هم منزل شود. چنان‌چه که یکی از مراحل سیر و سفر معنوی را چنین دانند:

"طالب حقیقت باید پس از بیرون آمدن از عادات و رسوم با نیتی درست و صادق با سالک راستین هم منزل شود و با او در سیر و سلوک گام بردارد و از هر امر بازدارنده‌ای پرهیز کند"۹ با چنین ارادتی عاشقانه، مقهور جمال محبوب شد و اراده‌اش را به اراده او پیوند زد و به معنای حقیقی فانی در مراد می‌شود. همه وجودش چنین می‌گوید: "اُریدُ اَن لا اُریدُ"۱۰ می‌خواهم که نخواهم. یعنی "خواهان آنم که نخواهم و آن خواهم که مراد خواهد".

"اِنّی اَناَالمُراد و اَنتَ المُرید"۱۱

اراده‌اش و خواستش با خواست و اراده محبوب خدا محمد صللوات الله علیه یکی شد و از خود سلب اختیار نمود و نغمه ملکوتی‌اش چنین شد که من خواسته توام و تو خواسته من! 

تنها تو هستی که مریدی!

چون‌که غیرت عشق جز خواسته محبوب خواسته‌ای ندارد و به جای نخواهد گذاشت و جز به اراده و خواسته محبوب که خواسته معبود لم‌یزلی است اراده‌ای ندارد.

چنین است ارادت و کمال بانوی بزرگ مکه که در اوج محبت و عشق به دردانه هستی، که پیامبرخدانیز او را در فراز این سلوک و معرفت، به نهایت صاحب جمال می‌یابد و در دیدگانش زیباست و زیباییش را می‌ستاند و تا واپسین حیاتش هیچ بانویی نتوانست جایش را در دیدگان و اندیشه‌اش پر نماید!

حتی در برشمردن مفاخر علی علیه‌السلام می‌گوید: من مادرزنی به مثل خدیجه ندارم۱۲ 

خدیجه که محو جمال و کمال محمد است، به دلیل عشق سوزان و ارادتی که به ارادت محمد (ص) گره خورده ، خود ندید تا مالک مال و خانه و سرا از آن خود بیند و بداند. از این رو هنگامی که به وصالش رسید و از حضور در کنارش اطمینان یافت، هر آن‌چه داشت با شدق و سروری تقدیمش کرد چنان‌چه حبیب‌خدا در همان شب برقراری پیوند الهی، خواست منزلش را ترک گوید، گفت: به کجا ؟ 

فرمود: به خانه عمویم ابوطالب می‌روم.

گفت: این خانه و هر آنجه در آن است از غلامان و کنیزان و هر آنچه از آن من بوده در اختیار توست و من هم در خدمت توام !

إِلَی بَیْتِکَ فَبَیْتِی بَیْتُکَ وَ أَنَا جَارِیَتُک۱۳

بفرما به خانه خودت، خانه من، خانه توست و من کنیز تو هستم.

همه اموال و دارایی و وجودش را بی‌منت و به نهایت رضایت تقدیم همسر محبوبش می‌کند چون این ارادت همان شعله مشتعل و سوزان درونش بود که جز وصالش چیزی دیگر ارزش طلبیدن و دیدن برای او نداشت حال که با او همدم و همراه شد با نفس قدسی‌اش آشنا گردید، به مقام احسان و عیان رسید که درآن منزلگه دیدن حقیقت ناب و بی‌غش نبوی نصیبش گردید لذا قبل از اعلام‌نبوت، به عیان دید و در این روئیت ملاحت باطنش و جمالش او را مسحور و مجذوب خود ساخت. او در آن مقام محمد (ص) را همه حُسن و ملاحت۱۴ و جمال یافت بلکه همه جهان را در تسخیر حُسن و جمال و ملاحت او دید!

حُسنت به اتقان ملاحت جهان گرفت 

آری به اتفاق ، جهان می‌توان گرفت۱۵

چنان‌چه کس را شایسته هم‌آوردی با محمد (ص)ندید و به همه طالبان وصلت اعتنایی نکرد و کسی را شایسته یارای آن ندانست.

به حسن خُلق و وفا کس به یار ما نرسد 

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگر چه حسن فروشان با جلوه آمدند 

کس به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد.۱۶

این فنا و جذب در مغناطیس جمال و کمال پیامبر او را به فرازین عزت و منزلتی رساند که پیامبر خدا او را از چهار زن برتر و مقرب خداوند معرفی می‌کند و بدان شرافتی که امین وحی حضرت جبرئیل بر او سلام و تحیت می‌رساند و بالاتر سلام خداوند را بر او می‌خواند.

 آن شد که رغم همه سختی‌ها، رنج‌ها و مرارت‌ها هیچ‌گاه شکوه‌ای به نزد کس نبرد و کسی از آن روایت نکرد بلکه همه خوشی‌اش آن بود که در کنار محبوب خدا منزل دارد و هم نفس اوست و لذا هر مرارت و رنج را که تصورش هم سخت و دردناک است، به جان خرید و آن بانوی ثروتمند قریش برای آرمان و راه و مرام محمدصلوات الله علیه، صبر را به تسلیم واداشت تا جایب لبانش روزها به اندک طعام و آب نرسید و در نهایت عسرت و جوع و تنگدستی در شعب ابی‌طالب در جهادی عظیم جان خویش فدای بقای نام و مرام محبوبش نمود و خود نیز به سبب همین فنای در حبیب خدا و مجذوب ملاحت و جمال محمد (ص) همیشه در کنار نامش ماندگار و مانا گردید و مقام والای مادری بانوی بی‌مثال هستی، صدیقه طاهره سلام الله علیها و فخر و مدال بی‌تکرار مادر سلسله نورانی آل‌الله علیهم السلام و عصاره هستی حضرت بقیه‌الله (عج) را خداوند به او عطا کرد و بر سینه او نشاند و او را تا ابد شایسته مقام مادری همه مومنان گیتی ساخت و مومنان را در این انتساب به آن نماد ایمان، کرامت و صبر، شرافت بخشید.

 

اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ‌اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَک بِما أَوْلاک اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْک وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.

 

  • حمید احمدی 
  •  نهم رمضان ۱۴۴۶
  • --------------------
  • منابع:
  • ۱- سوزنی سمرقندی
  • ۲-طبقات الکبری، ج۱ ص۶۲ و سیره ابن هشام، ج۲،ص۷و جل۶ص۵۷ و رسولی محلاتی، تاریخ تحلیلی اسلام ج۲، ص۱۷
  • ۳- ابن عربی،رساله اصطلاحات عرفانی، ۱۴۱۸.
  • ۴- حافظ
  • ۵- عبدالرزاق کاشانی، از رساله اصطلاحات عرفانی
  • ۶- احقاف، ۳۱ 
  • ۷-عبد ارزاق کاشانی، در حاشیه منازل‌انس انصاری
  • ۸- مولوی
  •  ۹-خواجه عبدالله انصاری، همان
  • ۱۰- از بایزید بسطامی
  • ۱۱-ابن عربی، همان ج۲،
  • ۱۲- علامه مجلسی، بحارالانوار،ج۴۰ص۶۸ 
  • ۱۳- همان،ج۱۷، ص۳۰۹و ج۲ص۴
  • ۱۴- از پیامبر خدا پرسیدند که شما زیباترین یا حضرت یوسف؟ فرمودند: آخی یوسف اجمل منی و انا املح منه، برادرم یوسف از من زیباتر بود ولی من از او با نمک‌ترم.( سفینه البحار ج۲، ص۵۴)
  •  ۱۵-حافظ
  • ۱۶- حافظ