به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، زيد فرزند امام زين العابدين(ع) يكى از چهره هاى معروف و درخشان خاندان ولايت و امامت است كه در عصر امويان به مبارزه برخاست و با قيام خود بر ضد خلافت هشام بن عبدالملك، حكومت امويان را به لرزه انداخت.
شيخ مفيد درباره شخصيت ايشان مى گويد: زيد بن على بن حسين پس از برادر بزرگوارش امام محمدباقر(ع)، از ساير برادران خود بزرگوارتر و برتر بود. وى مردى پارسا، پرهيزكار، فقيه، سخاوتمند و دلاور بود، كه شمشير به دست گرفت و با قيام خود امر به معروف و نهى از منكر كرد و از كشندگان امام حسين(ع)خونخواهى نمود.
هم چنين درباره شخصيت عبادى وى، زياد بن منذر، معروف به ابوجارود گفت: من به مدينه رفته و از هر كسى درباره زيد بن على پرسش كردم، به من گفتند: ذاك حليف القرآن؛ او، حليف( هم سوگند) قرآن است.
گفتنى است كه پس از واقعه كربلا و شهادت ابا عبدالله الحسين(ع)، گرچه قيام هايى بر ضد امويان از سوى دوستداران اهلبيت براى خونخواهى از شهيدان كربلا و يا براى مقاصد ديگر، به وقوع پيوست و حكومت امويان را با خطر جدى روبرو كرد، مانند قيام توابين و قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى، وليكن از علويان تا زمان زيد، قيام و حركت مهمى پديد نيامده بود و قيام زيد بن على، سرآغاز قيامها و جنبش هاى علويان بر ضد امويان و پس از آنان، بر ضد عباسيان بود.
از برخى روايات به دست مى آيد كه شيعيان و دوستداران اهلبيت در كوفه با آگاهى از روحيه مبارزه جويى زيد بن على و مخالفت پنهان و آشكار او با دستگاه خلافت بنى اميه، از او دعوت كردند كه از مدينه به كوفه رفته و رهبريت قيام ضد اموى را بر عهده گيرد.
زيد با برادر بزرگوارش امام محمدباقر(ع) در اينباره مشورت كرد. امام(ع) وى را از زود هنگام بودن قيام و بى نتيجه بودن آن، باخبر كرد.
به همين جهت، زيد به احترام نظر امام و برادرش امام محمدباقر در حيات آن حضرت، اقدام به قيام و مبارزه نكرد. اما چند سال پس از شهادت امام محمدباقر، كه زورگويىها و رفتارهاى تبعيض آميز عامل خليفه در مدينه غيرقابل تحمل شده بود، زيد به شام رفت تا از دست وى در نزد هشام بن عبدالملك شكايت نمايد. ولى هشام، نه تنها به شكايت هاى زيد اعتنايى نكرد، بلكه او را از شام بيرون نمود.
اين امر سبب گرديد كه زيد، تصميم نهايى خود را بگيرد و به سوى كوفه رهسپار گردد تا در جمع مبارزان اين شهر با دستگاه خلافت به مبارزه و قيام برخيزد.
وى پس از آنكه وارد كوفه شد، مردم اين شهر را به طور پنهانى به مبارزه دعوت كرد و عده اى به او پيوستند ولى زيد تعداد آنان را براى يك مبارزه كافى نمى دانست. به همين جهت پس از چهار ماه اقامت در كوفه، تصميم به خروج از اين شهر گرفت تا به مدينه برگردد. اما مخالفان بنى اميه و شيعيان كه از تصميم او آگاهى يافته بودند، به سراغش رفته و او را در قادسيه يافتند و از وى درخواست كردند كه به كوفه برگردد و آنان او را به طور جدى يارى خواهند داد و نيروى رزمى و تجهيزات جنگى لازم را برايش فراهم خواهندكرد. زيد بن على دوباره به كوفه برگشت و به مدت ده ماه در اين شهر اقامت نمود و دو ماه از آن را به بصره رفته و مردم اين منطقه را نيز به مبارزه دعوت كرد.
تشكيلات و نيروسازى زيد چنان با برنامه و پنهان كارى پيش مى رفت كه يوسف بن عمر، استاندار كوفه با تمام تلاشى كه به كار مى بست، اطلاعات چندانى از او به دست نمى آورد. تا اينكه هشام، نامه اى به استاندار كوفه نوشت و او را از خطر قريب الوقوع زيد بن على با خبر گردانيد.
در ميان بيعت كنندگان با زيد، فرقه هاى مختلف فقهى و كلامى اهل سنت و پيروان اهلبيت حضور داشتند و همگان در مبارزه بر ضد امويان همرأى شده بودند.
زيد در روز اول صفر سال ۱۲۰ قمرى (به روايتى ۱۲۱ و به روايتى ديگر ۱۲۲) با شعار «يا منصور امت امت» كه شعار پيامبر(ص) در جنگ بدر بود، قيام خود را آغاز كرد. تعداد ياران او كه به علت تسريع در قيام از ۲۲۰ تا ۵۰۰ تن تجاوز نمى كرد. آنان كه با سپاهيان يوسف بن عمر و سپاهيانى كه از شام آمده بودند به جنگ و گريز پرداختند. درگيرى ميان طرفين، دو روز ادامه يافت. تعداد زيادى از سپاهيان شامى به دست ياران زيد كشته و زخمى شدند. با اينكه ياران زيد نسبت به شاميان و سپاهيان يوسف بن عمر بسيار اندك بودند، در عين حال، دو روز مبارزه را با سرافرازى به پيش بردند.
اما در گرما گرم نبرد تيرى به پيشانى زيد بن على اصابت كرد و او را از كار انداخت. يارانش با فرارسيدن شب، پراكنده شده و تعداد اندكى از آنان، بدن نيمه جان وى را در خانه يكى از شيعيان مخفى كرده و براى درمانش پزشكى آوردند. پزشك پس از تلاش زياد، چاره اى جز بيرون آوردن پيكان تير از پيشانى زيد نديد. اما همين كه تير را بيرون آورد، روح شريفش از بدن مفارقت كرد و به لقاءالله پيوست.
ياران و فرزندان او، بدنش را در جويى دفن نموده و بر روى آن آب روان جارى كردند. بازماندگان سپاه زيد و فرزندان او، از جمله يحيى بن زيد، پس از دفن بدن وى، پراكنده شده و بسيارى از آنان، توانستند از كوفه گريخته و به شهرهاى ديگر روند.
يوسف بن عمر كه براى پيداكردن جسد زيد، جايزه مهمى تعيين كرده بود، با راهنمايى يكى از آنانى كه شاهد دفن وى بود، مدفن او را پيداكرد و پس از نبش قبر، سرش را از بدن جدا كرد و براى هشام بن عبدالملك در شام فرستاد و بدنش را در محله كناسه كوفه به دار آويخت. به همراه زيد، بدن برخى از ياران نزديك او چون نصر بن خزيمه، معاوية بن اسحاق و زياد بن عبدالله فهرى نيز به دار آويخته شد.
بدين ترتيب، قيامى كه مى رفت ريشه ظلم و تجاوز را در جامعه اسلامى، به ويژه در منطقه عراق به خشكاند و نهال عدالت اسلامى را بارور كند، به دست دژخيمان خليفه اموى به شكست و نابودى كشيده شد. اين واقعه، به همان صورتى كه امام محمدباقر(ع) و امام جعفرصادق(ع) پيشگويى و پيشبينى كرده بودند، واقع گرديد.
به دستور دستگاه خلافت، جسد زيد و يارانش بر بالاى چوبه هاى دار باقى ماندند و براى پاسدارى از آنها، چهارصد نفر را مأمور كردند. پس از گذشت چهار سال كه يحيى فرزند زيد در خراسان قيام كرد و به شهادت رسيد و سرش را نزد وليد بن يزيد (دهمين خليفه امويان) در شام بردند، وى دستور داد تا جسد زيد را آتش زده و خاكسترش را بر باد دهند.