قال العسكري عليه السلام: "علامات المؤمنين خمس : صلاةُ الاحدي و الخمسين و زيارةُ الاربعين والتـَختم في اليَمين و تـَعفيرُ الجـَبين و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحيم."(1)
از حضرت امام حسن عسكري عليه السلام روايت شده كه فرمودند: اربعين,ويژه نامه اربعين,اربعين حسيني,امام حسين,ويژه نامه,مومن,زيارت نامه اربعين,زيارت,كربلا,زيارت اربعين
علامات مؤمن پنج چيز است:
1- اقامه پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز.
2- زيارت اربعين.
3- انگشتر به دست راست كردن.
4- جبين را در سجده بر خاك گذاشتن.
5- در نماز بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفتن.
سند زيارت اربعين
شيخ طوسي در تهذيب و مصباح ، زيارت مخصوصه روز اربعين را از حضرت امام صادق عليه السلام نقل كرده است.
بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام
فراز اول: سلام هاي توصيفي
- السلامُ علي وَليِّ الله و حبيبه؛ سلام بر ولي و حبيب - دوست- خدا.
- السلامُ عـَلي خليلِ اللهِ وَ نجيبه؛ سلام و درود بر خليل و گزيده خدا.
- السلامُ علي صَفيِّ اللهِ و ابن ِ صَفيّـه؛ درود بر برگزيده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
- السلامُ علي الحُسين ِ المظلوم الشهيد؛ درود بر حسين مظلوم شهيد.
- السلامُ علي اسيرِ الكربات و قـَتيلِ العـَبرات؛ سلام بر كسي كه اسير و گرفتار بلايا و اندوه ها شد و كشته براي اشك ها.
در سلام هاي اوليه زيارت، امام صادق عليه السلام به نوعي اصالت خانوادگي امام حسين عليه السلام را بيان مي نمايد كه ايشان فرزند رسول خدا كه حبيب خداست، مي باشد . برخي از انبياء در درگاه الهي با نام خاصي توصيف و معروف شده اند. حضرت ابراهيم (عليه السلام) با عنوان خليل الله ، حضرت موسي(عليه السلام) با عنوان كليم الله ، حضرت عيسي(عليه السلام) با عنوان كلمة الله ، حضرت نوح (عليه السلام) با عنوان نبي الله - كه البته ايشان اولين پيامبري بودند كه مقام نبوت را به دوش كشيدند- حضرت آدم (عليه السلام) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد (صلي الله عليه واله) با عنوان حبيب الله مطرح هستند.
براي سلام معاني مختلف ذكر كرده اند، كه به اختصار نام مي بريم.
1- سلام، يكي از نام هاي خداي عزوجّل است و مراد آن است كه خداوند حافظ تو باشد.
2- سلام به معناي تسليم.
3- سلام به معناي سلامتي.
حال كه معناي سلام مشخص شد كه به معناي آسايش، امنيت و سلامتي است، به تفسير سلام بر امام حسين عليه السلام مي پردازيم. سلام بر امام به اين صورت است كه شخص زائر در حالي كه حضور امام ايستاده يا از دور ايشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام مي نمايد و در دل مي گذراند كه هيچ آزاري و آسيبي از ناحيه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسيد؛ زيرا هدف تمامي آن بزرگواران جز هدايت و اصلاح مردم و اعلاي كلمه توحيد و شيوع طاعت خداوند در مردم نيست، لذا آنها از معصيت خدا و تخلف از اوامر و نواهي او، از اخلاق ناپسند مردم از قبيل خود بزرگ بيني، حرص، ريا، بخل، حّب قدرت، غيبت، آزار رساندن و ... اذيت خواهند شد.
زائر بايد حال خود را به گونه اي قرار دهد كه مورد رضايت امام باشد، نه مايه اذيت آن حضرت. آن وقت است كه در گفتن كلام سلام، صادق است. لذا بايد دل را با آب توبه شستشو داده، و اشك پشيماني از ديده فرو ريزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.
زائر با عرض سلام، خود رابه آن حضرت نزديك نموده و با تكرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزديكي به ايشان از پستي ها و رذايل و آلودگي ها پاك مي نمايد و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشك و آه بر دل القا مي نمايد، تا سلامتي كامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.
در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و يارانش چهره اجتماعي - سياسي خود را نمايان ساخته و اعلان مي دارد كه نه تنها با بت درون مبارزه مي كند، بلكه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتيان، ظالمان، مستبدان و خائنين به مردم، مبارزه كرده و با شعار سلام، خود را در زمره ياران آن حضرت قرار مي دهد.
فراز دوم:شهادت و گواهي امام صادق عليه السلام به عظمت و برتري امام حسين عليه السلام
- اللهم اني اَشهَدُ أنـَّهُ وَليـُّكَ وَ ابنُ وَليِّك؛ بار خدايا گواهي مي دهم كه ( امام حسين) ولي تو و فرزند ولي تو است .
- وَصَفيـُّكَ وَ ابنُ صَفيـِّك، الفائزُ بِكـَرامـَتـِك ؛ و نيز گواهي مي دهم كه او برگزيده ي تو و پسر برگزيده ي تو است كه به كرم تو رستگار است.
- اَكرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛ خدايا گواهي مي دهم كه او را به وسيله شهادت گرامي داشتي .
- و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛ و به او سعادت عطا فرمودي.
- و اجتـَبـيتـَه بطيبِ الولادة ؛ و او را از اصل و نسب ، پاكي ولادت بخشيدي.
- و جَعَلتـَه سيداً من السادة و قائِداً من القادة ؛ او را آقايي از آقايان و رهبري از رهبران قرار دادي.
- و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطيتـَهُ مَواريثَ الانبياء ؛ و او را مدافعي از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبياء را به ايشان عطا فرمودي.
- و جعلته حُجَة ًعلي خـَلقِك مِنَ الاوصِياء ؛ و شهادت مي دهم كه او را حجت بر خلق خود از اوصياء قرار دادي.
- فـَاَعذَرَ في الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسين عليه السلام نيز در دعوت ، عذري باقي نگذاشت و خير خواهي نمود.
در اين دنيا هر كس توسط چيزي و يا عملي به عزت مي رسد. امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت، امام حسين عليه السلام را توصيف مي نمايد كه خدايا او ولي تو و فرزند ولي توست، او برگزيده و پسر برگزيده توست. يعني با تمام عزت و احترامي كه براي ايشان قائل بودي ولي به وسيله شهادت به او عزت بخشيدي. تو خواستي كه امام به وسيله شهادت، آن هم چنين شهادتي به عزت برسد. خدا به وسيله شهات، امام حسين(عليه السلام) را به سعادت رسانيد. طوري كه يزيد و وزرايش به دنبال دنيا و كسب مقامات دنيوي بودند و به نوعي به دنبال كسب اعتبار بودند ولي امام حسين(عليه السلام) كه هيچ چشم داشتي به دنيا نداشت و حكومت را هم صرفاً به عنوان ابزاري براي برافراشتن اسلام و اقامه عدالت مي دانست.
امام حسين عليه السلام و اهل بيت ايشان در فجيع ترين وقايع و جنايت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ كم بوده؛ اما در اين مدت كم، انواع و اقسام جنايت ها و پستي ها ديده مي شود كه البته بزرگترين چهره اين جنايات اينست كه بر امام معصوم وارده شده است. شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: " يك وقت حساب كردم و ظاهراً در حدود بيست و يك نوع پستي و لئامت در اين جنايت ديدم و خيال نمي كنم در دنيا چنين جنايتي پيدا بشود، كه تا اين اندازه تنوع داشته باشد.(2) و به امام با گذراندن چنين وضعيتي كرامت و شرافت داده شد.
فراز سوم:اهداف قيام امام حسين عليه السلام
- و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيكَ ليَستـَنقـِذَ عِبادكَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَيرَةِ الضـَلالة َ؛ - خدايا- جانش را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از ناداني، سرگرداني و گمراهي نجات دهد.
امام حسين عليه السلام قبل از خروج از مكه خطاب به برادرش محمد حنفيه وصيت نامه اي نوشتند كه ضمن آن اهداف خود را از قيام اعلام مي دارند. در آنجا مي فرمايد: من براي اصلاح دين جدّم رسول الله و امر به معروف و نهي از منكر قيام مي نمايم.
با مطالعه تاريخ زمان امام حسين عليه السلام در مي يابيم كه در دين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله تغييرات بسياري ايجاد شده و بدعت هاي فراواني نهاده شده بود. امام براي اين كه حقيقت دين رسول اكرم (صلي الله عليه واله) حفظ شود و ديني سالم به نسل هاي بعدي رسانده شود هيچ راهي نداشت جز اين كه قيام نمايد و بدين وسيله اعلام كند كه حقيقت دين اسلام به يغما برده شده و دين كنوني، ديني است تحريف شده كه خلفا به واسطه آن راهي براي حكومت نامشروع خود يافته اند. پس امام قيام مي كند تا پيام دين واقعي را به گوش افرادي كه خواهان شنيدن حقيقت هستند برساند.
فراز چهارم:قاتلان امام حسين عليه السلام
- وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَيه مَن غـَرَّته الدُنيا؛ كساني بر عليه او( امام) همدست شدند كه دنيا آنها را فريب داد.
- و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدني وشَري اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوكـَس ِ؛ و بهره هستي خود را به بهاي ناچيز و پستي فروختند و آخرت خود را به بهاي كمي دادند.
- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّي في هواه؛ گردن فرازي كرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
- و اَسخَطَكَ و اَسخَطَ نـَبيكَ ؛ و تو و پيغمبر تو را به خشم آوردند .
- و اَطاعَ مِن عِبادِكَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنيا پرستان) پيروان بنده هايت شدند كه خلاف انگيز و نفاق انگيز بودند.
- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبينَ النار؛ و بار گناه به دوش كشيده و به آتش سزاوار شدند.
- فـَجاهدهُم فيكَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد كرد با آنها درحالي كه شكيبا بود.
- حتي سُفـِكَ في طاعـَتِكَ دمه؛ تا اين كه در ( راه) طاعت تو خونش ريخته شد.
- وَ استـُبيحَ حَريمَهُ ؛ هتك حرمت به حرم امام مباح شد.
امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت به توصيف قاتلان مي پردازد كه ما در اين اينجا به عرض از آنان را معرفي مي نماييم.
عمربن سعد بن ابي وقاص يكي از افرادي از كه در جريان حادثه كربلا نقش بسزايي را ايفا مي نمايد. سعد پدر عمر از مسلماناني است كه در سالهاي نخست بعثت رسول اكرم صلوات الله عليه مسلمان شد و در راه دين، شكنجه و محروميت ديده بود كه فتح ايران و بناي كوفه به دست او انجام شد؛ ولي مانند بسياري از ياران رسول خدا(صلي الله عليه واله) علاقه به دنيا بر او غالب گشته و در ماجراي خلافت حضرت علي عليه السلام با آن حضرت بيعت نكرد و در سال 55 يا 58 از دنيا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصيت معروف پدرش نام درخشاني داشت؛ اما مرد دنياپرست و بُزدلي بود كه بر طبق روايات رسيده، رسول اكرم(صلي الله عليه واله) و اميرالمؤمنين عليه السلام او را مذمت كردند، به همين جهت پدرش هم از او راضي نبود، به طوري كه او را از ارث محروم نمود.(3)
نقش عمربن سعد در كربلا، بسيار اساسي بود؛ زيرا او فرمانده كل و جنگ در كربلا، از طرف ابن زياد بود كه پيش از ورود امام حسين عليه السلام به سرزمين كربلا، مأموريت يافته بود كه با چهار هزار نفر از مردم كوفه براي بازپس گرفتن يكي از شهرهاي استان همدان برود و فرمان حكومت "ري" را نيز به نام او صادر كرده بود.
"شمربن ذي الجوشن" يكي ديگر از سران و فرماندهان در حادثه كربلا بود. وي در زمان حضرت علي عليه السلام جزو شيعيان و طرفداران حضرت به شمار مي آمد، او در جنگ صفين از افراد تحت فرمان اميرمؤمنان بود و در جنگ با معاويه شركت داشت و شجاعت زيادي از خود نشان داد.(4)
وي علي رغم اين كه در زمره ياران حضرت علي عليه السلام بود؛ ولي همانند بسياري از دوستان حضرت، عاقبت به خير نشد؛ چرا كه بر اثر گرفتاري نفساني، در رديف دشمنان حضرت و وطرفداران بني اميه قرار گرفت.
اينها نمونه هايي از قاتلان امام حسين عليه السلام بودند كه به وسيله حبّ دنيا و مقام وسوسه شده و با فرزند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جنگيدند و امام را به شهادت رساندند.
دلائلي نقلي و تاريخي متذكر اين نكته است كه عامل دنياپرستي و منفعت طلبي در حادثه كربلا نقش اساسي داشته است. فرزدق شاعر مي گويد: من در سال شصت هجري كه با مادرم از كوفه عازم مكه و انجام مراسم حج بودم با امام حسين عليه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال كرد: از كوفه چه خبر داري؟ گفتم: قلوب النّاس معك و سيوفهم مع بني اميّه و ...؛ مردم دلهاشان با توست ، ولي شمشيرهاشان با بني اميه است و ...(5) سپس حضرت امام حسين عليه السلام در طي بيان مطالبي فرمودند: "انّ النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعقٌ علي السنتهم يحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّيّانون؛ به راستي كه مردم، بندگان دنيا هستند و دين و دينداري بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دين را فقط زماني مي خواهند كه وسيله اي براي تأمين دنياي آنان شود؛ اما وقتي كه به گرفتاري و بلا مورد آزمايش قرار مي گيرند ، دينداران حقيقي ، بسيار اندك هستند".(6)
هميشه در طول تاريخ انسان ، دنيا پرستي و قدرت خواهي ، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضي از قاتلين حسين عليه السلام نيز گرفتار دنيا و خواسته هاي آن شدند. آنچه را به طور قطع مي توان گفت اين است كه عامل دنياخواهي در رؤسا و فرماندهان لشكرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلي جنگ (يزيد و ابن زياد) نقش اساسي داشته است ؛ زيرا آنها به طور يقين به مقام حسين عليه السلام و حقانيت او آگاهي داشتند؛ وليكن به خاطر منافع دنيوي و رسيدن به قدرت ، راضي به قتل آن حضرت شدند ، چنانكه عامربن مجمع بعيدي به امام گفت: "امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم ؛ اما رؤساي آنها كه رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجين هاشان پر شده است، لذا همه يكدست عليه تواند." علاوه بر رؤسا تعدادي ديگر در لشكر دشمن بودند ، علي رغم آگاهي به حقانيت و مظلوميت حسين عليه السلام ، به خاطر از دست ندادن دنيا و زن و بچه در قتل حسين شركت نمودند؛ البته آنها كساني بودند كه واقعاً نماز مي خواندند و شهادتين مي گفتند ؛ وليكن به خاطر شكم و رياست يا ترس از دادن جان و دنياي خود ، برخلاف اعتقاد خود با حسين عليه السلام جنگيدند ، به همين جهت جنگ اصحاب ابن زياد در راه عقيده و ايمان نبوده ؛ بلكه جنگ با عقيده و خود بوده است ؛ يعني آنها كساني بودند كه به خاطر شكم با اعتقادات خود جنگيدند ، به همين دليل يعني آنها كساني بودن كه به خاطر شكم با اعتقادات خود جنگيدند ، به همين دليل آنها از كفّاري كه در راه عقيده خود مي جنگيدند ، پست ترند ، عقاد در همين باره مي گويد: "در پستي ياوران يزيد همين بس كه در كربلا به جهت اعتقادي به كرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وي مي هراسيدند؛ ولي پس از شهادت ، لباس او و اهل بيتش را در ميان اموال غارت شده بيرون مي آوردند و اينان اگر به دين او و رسالت جدّش هم كافر بودند اين عمل آنها در مذهب مردانگي پست ترين كار بود".(7)
البته خيانت و فاجعه به اين بزرگي را نمي توان با عامل دنيا طلبي فرموله كرد؛ زيرا غريزه منفعت خواهي، كم و بيش عامل انحراف بيشتر انسان ها مي شود؛ وليكن در بعضي از اعمال همانند قتل و كشتار بايد خبث باطن و اسارت كامل دنيوي، غرق شدن در شهوات و از خود بيگانگي كامل را عامل داشت، چنانكه عقاد مي گويد: "آنان مسخ شدگان زشت رويي بودند كه سينه هايشان از كينه فرزندان آدم آكنده بود، به ويژه از كساني كه اخلاق استوار و آثار نيكو داشته اند و به همين دليل تمامي كينه هاي خود را از روي دشمني با وي بر سر آنان ريختند، هر چند كه از اين كار پاداش و غنيمتي نصيبشان نشد."(8)
پس در كربلا، دنيا چشم و دل يزيد، ابن زياد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را كور كرده بود، به طوري كه با فجيع ترين وضع ممكن، فرزند پيغمبر صلي الله عليه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند كه لعنت خداوند بر تمام آنها باد.
فراز پنجم:عبرت آموزي از سالار شهيدان
- اشهَدُ انـَّكَ اَمينُ الله وابنُ امينهِ؛ گواهي مي دهم كه تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستي.
- عِشتَ سَعيداً وَ مَضَيتَ حَميداً وَ متَّ فـَقيداً مـَظلوُماً شهيداً؛ گواهي مي دهم كه سعادتمند زندگي كردي و ستوده در گذشتي، و هنگامي كه رحلت كردي از وطن خود دور بودي و در حالي كه ستم ديده بودي، به شهادت رسيدي.
- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَكَ ؛ و گواهم كه خدا وفا كند بدان چه تو را وعده داد.
- و مُهلِكٌ مَن خـَذلـَكَ و مُعـَذبٌ مَن قتلكَ؛ و ( خدا) هلاك كند هر آن كس كه تو را رها كرده و ترك گفته وعذاب كند كسي كه تو را كشت.
- و اشهـَدُ انـَّكَ وَفيتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهي مي دهم كه به عهد خدا وفا كردي .
- و جاهـَدتَ في سـَبيلِهِ حتي اتيكَ اليـَقينُ ؛ و در راه (خدا) ، تا رسيدن لحظه مرگ جهاد كردي .
آن حضرت به دليل موقعيت خاصّي كه برايش پيش آمده، درس هاي زيادي به طور عملي به تمام انسان هاي تاريخ و جوامع بشري داده است كه به اختصار بيان مي كنيم:
الف - فضايل شخصي و فردي:
1- توحيد و عرفان.
2- عبادت و بندگي.
3- ترك از خودبيگانگي در برابر دنيا و خواسته هاي آن.
4- تسليم در برابر رضاي خداوند.
5- آگاهي و شناخت به تمام ارزش هاي الهي و انساني.
6- شجاعت و مروّت.
7- استقامت و پايداري در برابر ناملايمات و سختي ها.
8- عزّت نفس و مناعت طبع.
9- عفو و بخشش.
10- نترسيدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.
و ديگر ويژگي هاي فردي كه در كتب ديگر مطرح است
ب - اجتماعي و سياسي:
1- ايثار و از خودگذشتگي.
2- وفاداري.
3- برابري و نفي تبعيضات ناروا.
4- عزّت سياسي.
5- امر به معروف و نهي از منكر.
6- نبودن پيروزي حقيقي در اكثريت.
7- قرباني كردن مصلحت در پاي حقيقت؛ يعني ترك سياست هاي محافظه كارانه، براي اثبات حقيقت.
8- مبارزه با زور و استبداد، و بيعت نكردن با مستبدان و مستكبران.
9- جدا نبودن سياست حقيقي از ديانت و يكي بودن حماسه و عرفان.
اين درس ها و پيام ها ، قطره اي است از درياي بي كران از عالي ترين نمونه انسانيّت. حال چگونه مي شود، كسي خود را هماهنگ آن امام كرده باشد، وجيه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خير نشده باشد. و چگونه ممكن است، انساني در دنيا با آن حضرت، همگون و هم عقيده و هم جهت (فردي، اجتماعي، سياسي) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمين آخرت و سعادت در آنجا بستگي، به سعادت در دنيا دارد، پس حال كه دانستيم در همراهي با حسين عليه السلام چه ارزشي نهفته است، جاي آن دارد كه با تمام خضوع و خشوع از خداي متعال خواستار وجاهت و مقبوليت نزد خودش به واسطه همراهي با حسين عليه السلام باشيم.
فراز ششم:تجديد بيعت با سرور شهيدان حسين بن علي عليهما السلام
- اللهم انّي اُشهـِدُكَ اَنّي وَليٌ لِمَن والاهُ ؛ خدايا! من تو را گواه مي گيرم كه هر آن كه حسين(عليه السلام) را دوست دارد، دوست مي دارم .
- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر كسي كه دشمن اوست.
- بِابي انتَ وَ اُمّي يابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدايت اي فرزند پيغمبر اكرم.
اين اذكار يعني پيروي ما از آن بزرگواران در حدي است كه در مقابل دوستان آنان، حقيقت "صلح" و در برابر دشمنان آنان حقيقت "جنگ و محاربه" هستيم و در حقيقت اين مطلب است ، كه در تمام شدايد و سختي ها و گرفتاري ها و همچنين در تمام شادي ها و آرامش ها با شما ، بلكه عين شما هستيم.
مگر ممكن است پيرو حقيقي، در صلح و آرامش با اهل بيت بوده و در جنگ و محاربه، بي تفاوت و يا رو در روي آنها باشد و مگر ممكن است شيعه راستين، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخيزد، هرگز اين چنين نيست؛ زيرا معناي حقيقي شيعه، پيروي در تمام چهره ها است و پيرو واقعي، روحش با امام خود، يكي مي شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او مي شود ، چنانكه پيغمبر صلي الله عليه و آله پس از آن كه خامس آل عبا را تحت كساء جمع نمود ، فرمود: "اللّهم انّ هؤلاء اهل بيتي و خاصّتي و حامّتي ، لحمهم لحمي و دمهم دمي، يؤلمني ما يؤلمهم و يُحرجني ما يُحرجهم ، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم مني و انا منهم... ؛ پس آن زماني كه تمامي آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد كامل شد، رسول خدا طرفين عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوي آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اينان اهل بيت و خاصان و ياوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه كه ايشان را بيازارد مرا آزرده است و آنچه كه آنان را به زحمت افكند، مرا به زحمت افكنده، هر كه با آن بجنگد، با من جنگيده و هر كه با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر كه با آنان دشمني ورزد با من دشمني ورزيده و هر كه آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و بركات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پليدي را از آنان زدوده، و پاكشان گردان... ."(9)
يعني نتيجه را بيان مي داريم، كه نزديكي و اتصال من در حدي است كه گويي حقيقت سازش شده ام با كساني كه با شما در صلحند و حقيقت جنگ و دشمني شده ام با كساني كه با شما در جنگند.
بابي انت و امّي : پدر و مادر من فداي تو باد.
باء، در "بابي" براي تفديه (فدا و قرباني شدن) است. و ابي، به معناي پدر من و امي، مادر من است.
اين جمله "بابي انت و امي" در اصل براي دعاي تفديه آمده است، معناي آن چنين است: اگر بلايي يا آفتي بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فديه و نگهدار تو كند و در حقيقت اين دعا براي احترام به جلالت و بزرگي طرف مقابل است ، همانند الفاظي كه در زمان ما براي احترام بيان مي شود ، مثل فداي تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و ... در آن زمان نيز اين لفظ را براي احترام و ادب به كار مي بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.
از طرفي اين لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال مي گردد، در حالي كه ظاهرا "امام" از دنيا رفته است؛ ولي به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حيات ابدي، همانند اموات است، ثانياً، در بسيار از موارد فدا شوند مرده است، چنانكه گاهي ما در مورد فلان كس كه از دنيا رفته مي گوييم، فدايش گردم، پس استعمال اين لفظ در اين مقام اشكالي نداشته و معناي آن چنين است كه: تو چنان هستي كه اگر پدر و مادرم زنده بودند فداي تو مي كردم.
از طرف ديگر، به كار بردن اين لفظ در مورد امام مي تواند ، معناي بالاتري داشته باشد و آن اين كه ما نهايت اتصال وحدت خود را با حضرت بيان مي داريم تا حدّي كه كشته شدن آن حضرت ، مردن ما و پدر و مادر ما است. يعني وقتي آن بزرگوار كشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر كس كه با من است ، هزاران مرتبه كشته و زنده شديم ، چنانكه خود ابي عبدالله فرمود: اليوم مات جدّي رسول الله ، امروز ، جدم رسول خدا كشته شده است و اين در حالي است كه در عالم ظاهر پيغمبر صلي الله عليه وآله مدتها قبل ، از دنيا رفته است؛ و ليكن همه معاني بيانگر اين نكته است، كه سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگي، خوشحالي و ناراحتي، صلح و جنگ و ... يكي هستند.
فراز هفتم:اصالت خاندان امام حسين عليه السلام
- اشهَدُ انـَّكَ كـُنتَ نوراً في الاَصلابِ الشـّامِخة والارحامِ المـَطهَّرة ؛ گواهي مي دهم كه تو نوري بودي در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاك.
- لم تـُنَجـِّسك الجاهلية ُ بانجاسِها؛ دوران جاهليت تو را به پليدي هاي خود، آلوده نكرد.
- و لم تـُلبـِسكَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثيابـِها ؛ و( دوران جاهليت) جامه هاي درهم و برهم خود را بر تن تو نكرد.
- و اشهـَدُ انـَّكَ مِن دَعائم ِ الدّين ِ وَ اركان ِ المـُسلمين ومَعقــِلِ المـَؤمنين؛ و گواهم كه تو از ستون هاي دين، اركان مسلمين و دژ محكم مؤمنين هستي.
- و اشهـَدُ انـَّكَ الامامُ البـِرُّ التـَّقي ِ الرَّضي الزَّكي ِالهادي المهدي ؛ و شهادت مي دهم كه تو پيشوايي نيكو رفتار، پرهيزكار، پسنديده و پاك، هدايت گر و هدايت شده هستي.
فراز هشتم:توصيف فرزندان امام حسين عليه السلام
- و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِكَ كـَلِمَة ُ التـَّقوي ؛ و گواهي مي دهم كه اماماني كه از اولاد و ذريه تو مي باشند، كلمه تقوا هستند.
- و اعلامُ الهُدي وَ العـُروَة ُ الوثـقي وَ الحُجَّة ُعلي اَهلِ الدُّنيا؛ و نشانه هاي هدايت و حلقه محكم تر و حجت، بر همه اهل دنيا هستند.
فراز نهم:اعتقادات شيعه
- و اشهـَدُ انّي بـِكُم مؤمِنٌ وَ بايابِكُم مُوقن بـِشرايع ِ ديني و خـَواتيم ِ عَمـََلي؛ شهادت مي دهم كه من به شما و رجعت شما يقين دارم و در انجام كارهايم بر طبق دستورات دين عمل مي كنم .
- وَ قـَلبي لـِقـَلبـِكـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آميخته است .
- و اَمري لامرِكـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتي لـَكُم مُعدَّة ، حتي ياذنَ اللهُ لـَكـُم ؛ و در هر كارِ خود پيرو دستورات شما هستم و آماده ياري و نصرت شما مي باشم، تا اين كه خدا به شما اجازه ظهور دهد.
- فمعكم لا مع عدوكم؛ و من با شما هستم نه با دشمنان شما.
فراز دهم:صلوات بر اهل بيت عليهم السلام
- صلواتُ اللهِ علـَيكـُم و علي ارواحِكـُم وَ اجسادِكُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پيكر پاك شما.
- وَ شاهـِدِكـُم و غائبـِكـُم وَ ظاهـِرِكـُم و باطنكم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشكار شما و نهانتان .
- امينَ ربَّ العالمين؛ به اجابت رسان، اي پروردگار جهانيان .
پي نوشت ها:
1- مصباح المتهجد، شيخ طوسي، ص 730 .
2- حماسه حسيني، ج 3، ص 121.
3- سيد هاشم محلاتي، زندگاني امام حسين(عليه السلام)، ص 378.
4- تاريخ طبري، ج 6، ص 16.
5- مقتل مقرم، ص 206.
6- كشف الغمه، ج 2، ص 308.
7- حماسه حسيني، ج 3، ص 145.
8- همان، ص 49.
9- فاطمه زهرا(س) سيد محمدكاظم قزويني، ص 92، به نقل از عوالم الكبير.