شنبه 1 دی 1403

03 شهریور 1403 - 17:14

غلیان احساس و حماسه در ابیات حسینی

شب شعر اربعین حسینی با ذکر مقاومت و مظلومیت مردم غزه برگزار شد

شب شعر «اربعین و غزه، مقاوم و مظلوم» شب گذشته با حضور تعدادی از شعرای ایرانی و عراقی اهل بیت‌(علیهم السلام) در سالن اجتماعات هتل یعسوب الدین کربلای برگزار شد.


به گزارش الاربعین ، در این مراسم که نجم‌الدین شریعتی، مجری برنامه‌های آئینی و مذهبی اجرای آن را بر عهده داشت، تعدادی زیادی از علاقه‌مندان به ادبیات دینی و شعر مذهبی نیز حضور داشتند. در ابتدای این مراسم مجری برنامه با قدردانی از شعرای آیینی گفت: باید درود بفرستیم بر شعرایی که در حوادث، خط مقدم جبهه‌ها هستند و نسبت به شرایط بی‌تفاوت نیستند. گاهی در شعر اجتماعی درد مردم را می‌گویند و گاهی در شعر آیینی که زبان حال ما را می‌گویند.

مجری این شب شعر، پیش از آغاز شعرخوانی حاضران درباره اربعین و غزه، با اشاره به حضور سردار حسین اشتری، فرمانده سابق فراجا که در این مراسم حضور داشت، گفت: باید از سردار اشتری تشکر کنم که چندسال قبل که اعلام شد زوار فقط و باید به صورت کاروانی به کربلا بیایند؛ ایستادند و تاکید کردند که زوار امام حسین باید بتوانند فردی هم به زیارت ارباب‌شان بیاینند. در این مراسم

شریعتی بلافاصله نیز به دعوت از شاعران ایرانی پرداخت تا اشعار خود در ذکر مصیبت امام حسین(ع) و اهل بیتش قرائت کنند.

حجت‌الاسلام اباذری، رایزن فرهنگی ایران در عراق و حجت‌الاسلام احمدی، رییس کمیته فرهنگی آموزشی ستاد اربعین از دیگر حاضران این مراسم بودند.

برخی از شعرایی که در این مراسم اشعار خود را خواندند عبارتند از: حجت‌الاسلام جوادمحمدزمانی، مجید تال، سیدحمیدرضا برقعی، حمید رمی، محمد رسولی، احمد بابایی، محمدحسین ملکیان، سیدجواد شرافت، احمدجواد نوآبادی، سید احمدحسینی (شاعر پاکستانی)، محمد مهدی عبدالهی، سیدسلمان علوی و خانم‌ها راضیه مظفری و محدثه آشتیانی بودند. همچنین دو نفر از شعرای عراقی با نام مهدی شاکر النهیری و ضیا خاقانی نیز در مراسم حضور داشتند که مورد قدردانی رایزن فرهنگی ایران در عراق و رییس کمیته فرهنگی ستاد اربعین ستاد اربعین قرار گرفتند.

 

 

در ادامه، ابیاتی از اشعاری که در این مراسم قرائت شد را می‌خوانید:

مجید تال:

از صفای ضریح دم نزنید

حرفی از بیرق و علم نزنید

گریه‌های بلند ممنوع است

روضه که هیچ سینه هم نزنید

کربلا رفته‌ها کنار بقیع

حرفی از صحن و از حرم نزنید

زائری خسته‌ام نگهبانان

به خدا زود می‌روم نزنید

زائری داد زد که نامردان

تازیانه به مادرم نزنید

 

 

احمد بابایی:

هیچ کس جز رباب درک نکرد غارت گاهواره یعنی چه؟

یکی از حرمله نمی‌پرسد ذبح شیرخواره یعنی چه؟

نیزه از حلق او بزرگ‌تر است گلوی پاره‌پاره یعنی چه؟

آه ای ماه غیرتی نبش قبر ستاره یعنی چه؟

 

 

محمد رسولی:

نمی‌دانم چه شد در بین صحرایی که میدانی

قیامت بود غوغا بود غوغایی که می‌دانی

عزیز مصطفی می‌رفت تشنه غرق خون تنها

به راهش افتاده یک به یک تن‌هایی که می‌دانی

ستون عرش را محکم بغل می‌گیرد آن دختر

که می‌گوید مرو با آن تمنایی که می‌دانی

غریب و بی‌رمق آخر به خاک قتلگاه افتاد

به سر افتاد با آن ضربه پایی که می‌دانی

روایت کرده‌اند آمد به استقبال او زهرا

همان پهلو شکسته آه زهرایی که می‌دانی

به چشمانی که چیزی غیر زیبایی نمی‌بیند

تماشا می‌کند زینب تماشایی که می‌دانی

فرق بالحجاره فرق البصیف واویلا

تصور کن از این الفاظ معنایی که می‌دانی

مرا دیگر توان روضه مکشوفه خواندن نیست

سر او را بریدنداز همان جایی که می‌دانی

سری بر نیزه‌ها پیدا تنی در نیزه‌ها پنهان

حرم هیران این پنهان و پیدایی که می‌دانی

تمام عصر را زینب پی گم گشته‌ی خود بود

میان دشت پیدا کرد دریایی که می‌دانی

چه کردند ان همه سرباز من سربسته می‌گویم

که سیلی می‌زدند اینها به آنهایی که می‌دانی

نگاه ساربان را برق انگشتر گرفت آن شب

 به دست تیغ حل شد آن معمایی که می‌دانی

میان جمع نامحرم برای فتح خواهد رفت

به سوی شامم آن بانوی تنهایی که می‌دانی

در این سفر یک اشتباه کردم

تو چوب خوردی من نگاه کردم

محمد رسولی درباره غزه نیز شعری خواند که با این بیت به پایان می‌رسید:

فلسطین می‌شود آزاد، دیدم این بشارت را

در آن مردی که می‌گوید اذان بر روی ویرانی

 

 

سیّداحمدحسین حسینی معروف به «احمد شهریار» از پاکستان:

آنکه بهرِ سربلندی آفرید این ایل را

بعدِ ابراهیم عزت داد اسماعیل را

باز خواهد دید دشمن مثلِ فوجِ ابرهه

بر سر خود ناگهان بارانی از سجیل را 

ما ابابیلیم، ما را بیمی از کفتار نیست

پیش از این از پا درآوردیم صدها فیل را 

مرگِ هابیلی دوباره طاقتش را طاق کرد

حق به مسلخ می‌کشد امروز این قابیل را

خوب می‌دانم به زودی این خبر خواهد رسید:

آسمان با خاک یکسان کرد اسرائیل را

 

سیدسلمان علوی:

تاریخ یک تقابل سیال است در لحظه‌ای به وسعت عاشورا

در آخرین ندای غریبی که با غربتش طنین رسایی بود

از پشت ذوالجناح معاذ الله در هُرم اشک‌های رسول الله

این صورت خداست که می‌افتاد یا خَلسه سجود نهایی بود؟

ای وارث قیام، جزاک الله صمصمام انتقام، جزاک الله

شاید تمام روضه همین باش بغض حسین شاید کاش بیایی بود

 

 

سیدحمیدرضا برقعی:

هر که از بیراهه راهی می‌شود گمراه نیست

هیچ‌کس مثل حبیب از این مسیر آگاه نیست

مانده‌ها باید لَچَک بر سر کنند از این به بعد

جای مردان در میان کوفۀ اشباه نیست

از سلیمان‌ها می‌آید نامه، اما هر کسی

اهل بسم اللّه باشد مردِ بسم اللّه نیست

دست و پا گیر است گاهی اسب و شمشیر و زره

دوست وقتی جان بخواهد جای هیچ اکراه نیست

گفت: «هَل مِن ناصِر» آنک خون به رگ‌ها بازگشت

جان به عالم می‌دهد این روضه‌ها، جانکاه نیست

شاعر از گودال خون حرفی مزن، چیزی مگو!

آخر آنجا روضه‌ای جانسوزتر از آه نیست

در طریق اربعین با چشم حیرت دیده‌ام

«عالمی سرگشته‌اند و هیچ‌کس گمراه نیست»

دست در دست ضریحش، زیر لب گفتم به خود

هست خرما بر نخیل و دست ما کوتاه نیست

 

برقعی سپس شعری در وصف امام حسین (ع) خواند که با همراهی حاضران روبرو شد. بخش‌هایی از این شعر عبارتنداز:

همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم

حتی برای شمر و خولی من امامم

من آمدم از سنگ‌ها هم دُر بسازم

از کوفیان تا می‌توانم حر بسازم

بگذار ابر تیرها بارش بگیرند

شمشیرها از جسمم آرامش بگیرند

باید بمانم گرچه تیغ و دشنه باشد

شاید یکی از این جماعت تشنه باشد

شاید یکی یک جلوۀ روشن بخواهد

شاید یکی انگشتری از من بخواهد

پیراهنم وقتی که سهم این و آن است

آغوش من با نعل اسبان مهربان است

شاید دل سنگ کسی را نرم کردم

شاید تنور خانه‌ای را گرم کردم

تاریخ را پای کلام خود نشاندم

من خطبه‌ام را با زبان زخم خواندم

تاریخ را آزاد کردم با قیامم

همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم

 

راضیه مظفری:

به پشت بام خانه‌ات برو، هوا هوای اوست

نفس بکش که عطر اوست... عطر آشنای اوست

بگیر دست این نسیم خسته را که زائر است

برو که مقصد تو و نسیم، کربلای اوست

ببند چشم خویش را، ببند و طیّ‌الارض کن

نگاه کن به گنبدش که جان ما فدای اوست

نفس بکش شمیم پردۀ دم ضریح را

نفس بکش، نفس بکش، خیال کن عبای اوست

مردّدم که شعر هدیۀ من است یا امام

هر آنچه هست شک نمی‌کنم که از دعای اوست

 

 

محدثه آشتیانی:

موج هرگز نیست از دریای بی‌پایان جدا

مثل جانی که نخواهد بود از جانان جدا

آسمان از دیدن تو آب شد، بیتاب شد

هر دو می‌باریم حالا، من جدا، باران جدا

باد‌ها عطر تو را از روی نی می‌آورند

بوی گل از گل نخواهد گشت با طوفان جدا

آتشی خواهد شد و بر سینه‌ها خواهد نشست

انچه را از جان خواهر کرده این هجران جدا

صوت «انّی لا اری الموت» آمد از پشت سرم

راه سخت پیش رویم نیست از رحمان جدا

تا قیامت غصه از قلبم نخواهد شد برون

تا قیامت قصه‌ی این غصه از انسان جدا

 

 

محمدمهدى عبدالهى:

دنیا براى غیر و مرا کربلا بس است

یک گوشه از بهشتِ تماشا مرا بس است 

اصلاً براى توبه، همین ذکر یا حسین

از ابتداى خلقت و تا انتها بس است

در بى‌کرانِ کوىِ محبّت به شوق وصل

دلداده را نگاه تو اى آشنا بس است

بابُ الحُسین، حال دلم را چه خوب کرد

دلخسته را ترنّمِ دارالشّفا بس است

 

 

حجت الاسلام و المسلمین جواد محمدزمانی:

بس کن رباب شعله به جان‌ها گذاشتی قدری خیال کن که علی را نداشتی

بس کن رباب پشت زمین و زمان شکست با ناله‌های تو دل هفت آسمان شکست

بس کن در آسمان دل دیدن نمانده است در هیچ ذره تاب شنیدن نمانده است

 

 

احمد بابایی:

پدرم یاد داد در غم عشق، عاشق از نان و آب می‌افتد

هر کجا مشک آب می‌بیند، یاد طفل رباب می‌افتد