پنج شنبه 29 شهریور 1403

شادمانه‌ترین روز پیامبر!

هفتاد روزی از نبرد سرنوشت ساز بدر ‌می‌گذرد. شادمانی این پیروزی بزرگ هنوز در سیمای پیامبر نمایان است. اما امروز خندان‌تر و شادمان‌تر از روز مدینه(روز پیروزی بدر) بود.


شادمانه‌ترین روز پیامبر! 

 

 هفتاد روزی از نبرد سرنوشت ساز بدر ‌می‌گذرد.

 شادمانی این پیروزی بزرگ هنوز در سیمای پیامبر نمایان است.

اما امروز خندان‌تر و شادمان‌تر از روز مدینه(روز پیروزی بدر) بود.

 اگر‌چه اثر شادی آن روز هرگز از چهره‌اش محو نگردیده، اما امروز از همیشه شادمان‌تر بود!

 تا آن‌جا که گمان می‌رود تصمیم به اجرای امری مهم گرفته است و شادی آن بر چهره‌ درخشانش نقش بسته است.

 این جملات را اسماء بنت عمیس در دیدار صبحگاهی‌اش با فاطمه می‌گوید.

اکثر روزها به دیدنش به خانه پیامبر می‌آید.

بعد از روایت کوتاه از شادمانی پیامبر خدا، مشتاقانه در کنارش می‌نشیند تا از خبری که شنیده است با او در میان بگذارد. بانویی که سخت به حضرت زهرا دل‌بسته و فریفته‌اش است.

با نگاه مادرانه و محبت آمیز می‌گوید: دخترم! می‌دانم که پدرت نسیم حیات‌بخش نبوت را در وجود تو می‌جوید که عجیب هم نیست. چون تو نخستین هدیه خداوند پس از برانگیخته‌شدنش به رسالت هستی و رایحه و معنای پیامبری در وجود تو عجین شده است و تو خاطره‌ای از خاطرات نخستین وحی هستی.

 نگاهی به فاطمه می‌کند و بزرگ شدنش را تحسین می‌کند و بعد سپاس به درگاه خداوند می‌گوید و ادامه می‌دهد:

 به خدا سوگند، من نیز هرگز در کنارت ننشسته‌ام مگر این‌که معنویت و زیبایی این پرتو درخشانت را احساس کرده‌ام و در نتیجه آن، چنان آرامشی وجودم را فرا می‌گیرد که همواره اطمینانِ خاطر لذت بخش و شیرینی در من به جای می‌گذارد. فاطمه فرمود: خوشحالم که این‌چنین مرا دوست می‌دارید. احساسی شبیه به همان احساس تو در من هم پیدا شده است، هنگامی که پدر امروز صبح مرا بوسید، احساس کردم با معنای نوی مرا بوسیده، احساس مبهمی به من دست داد، و در بوسه‌اش جز محبت ‌همیشگی، احساس کردم از فراق و جدایی من نگران است و هنگامی که از کنارش گذشتم، این حس را در همان خوش‌رویی درخشان همیشگی‌ او هم یافتم.

 در ضمن همین‌ گفت‌وگو، پیامبر وارد شدند، فاطمه آرام به سوی او رفت، اسماء نیز به دنبال او بلند شد و اجازه مرخصی خواست.

 خبر چون بوی خوش تندی که با نسیم به همه جا می‌رسد، به سرعت سراسر مدینه را پر کرد. اسماء از هر کوی و برزن متعلق به انصار می‌گذشت می‌دید که زن‌ها با خوشحالی آشکاری به هم می‌گویند: خبر داری؟ علی از فاطمه خواستگاری کرده است!

بله، دلیل شادمانی پیامبر را یافته است، حضرت آمده بودند با دخترش پیشنهاد علی را طرح نمایند.

 شادمانی‌اش افزون می‌شود و با خود می‌گوید، چه خوب! برای این بانوی بزرگ و برگزیده جز این سرور و آقا، همسری نبود. این دختر پرورش یافته دامان وحی و رسالت و آن جوان، پرورش یافته وحی و قهرمان رسالت است.

در بازگشت شبانگاهی به طرف منزل، شنید مردی در یکی از کوچه‌های شهر،برای مردی دیگر چنین می‌گوید: پیامبر به علی زن نداده است، بلکه در واقع قهرمانی پیروز و جاویدان را در شخصیت یک قهرمان جاوید پیروز ارج نهاده است، و ارج نهادن و بزرگ‌داشتی که شایسته و سزاوار قهرمانی است.

 پیامبر قهرمانی را با عزیزترین پاداش و نزدیک‌ترین چیزی که در قلبش جای دارد ارج نهاد، زیرا فاطمه قلب پیامبر است که در یک انسان فرشته‌نهاد یا فرشته‌ای انسان صورت،گذاشته شده است.

 پس ازدواجش به خاطر قهرمانی‌اش به ویژه در آن هنگامی که همه اذهان متوجه قهرمانی علی در نبرد بدر است نبوده، اگر چه در چنین ایامی که همه در سرورند و از قهرمان نبرد می‌گویند فرصتی است مغتنم.

 اما او علی است، تربیت شده دامان نبوت و مدرسه وحی.

 علی است از خاندان شرف و از پدری مجاهد و حامی پیامبر.

 هیچ کس را نسزد به همسری فاطمه جز این مرد که جان پیامبر است!

 اسماء شنید شخصی که از مهاجران نخستین بود، در پاسخ وی می‌گوید: افزون بر این، پیامبر با این ازدواج قهرمانی دیگری را هم در ابدیت بیدار و افتخار آمیزِ خود، بزرگ داشته است. او بدین کار ابوطالب یاور نیکوکار و نخستین مجاهد را هم ارج نهاده است.

 مرد انصار گفت: پس این ازدواج بزرگ‌داشتی دوگانه و چند هدفی است. جاودان باد امروز، روز بزرگ‌داشت قهرمانی‌ها. از شادی به پرواز در آمده‌ام.

 مردی از آن سوی آرام گام بر می‌دارد.

مقداری از سخنان آن دو نفر را شنیده است.

 ناگهان دیدند شخصی به سوی آن دو می‌آید، وقتی او را شناختند، فریاد زدند: خوش آمدی سلمان!

گفت: سخنان‌تان را شنیدم، حق داری و سزاوار است که از شادی به پرواز در آیی، بزرگ‌ترین بزرگ‌داشت را ما پارسییان( ایرانیان) در چنین هنگامی نشان می‌دادیم: تندیس بی‌جانی برای جاودان ماندن قهرمان، از او می‌ساختیم و بر روی ستونی برپا می‌داشتیم.

اما محمد صلی الله علیه، تندیس زنده‌ای برای قهرمان برپای داشته است که جاودانگی والاتری دارد؛ همه تلاش‌های ایرانیان و دیگران برای جاویدان ساختن نام قهرمان، به اندازه توان ماندگاری آن سنگ است، اما طبیعت سنگ نیز رو به نابودی است؛ و این جاویدان سازی به اندازه نیروی ماندگاری روان می‌باشد، که ابدی است. و نسل پاک و والایی پا به حیات می‌گذارند که برای همیشه خاندان رسالت مانا و در حیات همه اعصار و عالم جاری خواهند بود!

 این اقدام، حیات مانا را برای قهرمان و بلکه برای نبوت برگزیده است. چون او فقط قهرمان بدر نیست او پهلوان میدان‌های بی‌شماری است در برافراشتن پرچم دیانت محمدی که خود تجسم این دیانت است. صبح روز بعد اسماء روانه حجره پیامبر خدا می‌شود و می‌داند فاطمه منتظر اوست تا پاسخ پیشنهاد پدر را به او بگوید، چون کسی برای پاسخ دادن به پرسش پدر از سوی او، بهتر از اسماء نبود! به دیدارش می‌رود، و از علی می‌گوید. اسماء پرسید آیا او را دوست نمی‌داشتی و کار او را تحسین نمی‌کردی؟ امروز هیچکس نیست که او را دوست نداشته باشد و از کار او به شگفتی دچار نشده باشد، و با اشتیاق از او سخن نگوید. فاطمه گفت: چرا، من هم مثل پدرم او را دوست می‌دارم و او را تحسین می‌کنم. اسماء گفت: به زودی با قلب خود و عشق فرزندانت نیز او را دوست خواهی داشت. دریافت که در پیچ و تاب روحش آتش زیر خاکستر عشق نهفته است. همه وجودش شراره عشق علی شد و علی همه قلبش محبت فاطمه!

فاطمه با علم به عدم تمکن مالی علی، در پاسخ به پدر به ارزش و زیبایی‌های دیگری اندیشید. او اندیشه کرد و با خود گفت: زمانی دلی تو را دوست دارد که قد خواسته‌هایش به اندازه همین دنیاست و زمانی قلبی دوست دار توست که زلال و آسمانی شده است، برایم مبدا عشق و منشأ تراوش آن مهم است.

هرکس را به دل راه ندادم و منتظر کسی بودم که خداوند او را برایم بخواهد تا این که اکنون پدرم دستانم را به خواست الهی و با عشق من به علی در دستانش گذاشت و تقدیر مرا رقم زد!

 این پیوند، بر بستر اندیشه و ارزشی بود که معتقد بود به این‌که، اگر زن فضای وجودی مرد را نورانی نسازد، بر جسد بودن چیزی نمی‌افزاید، و مرد نیز فضای وجودی زن را روشنایی نبخشیده باشد، بر تنها جسد بودن چیزی نمی‌افزاید.

و ازدواج در احساس روحی فضیلتی است که فضیلت دیگر و نوری است که نور دیگر را به کمال می‌رساند. و لذاست که گفته‌ شد: معنای‌برگزیدن علی به وسیله پیامبر جمع کردن همه انسانیت در وجود آن دو بود. فاطمه در میان آن دو چشمه تابش نور، تجلی‌گاه بازتاب نور است، و امواج پرتو نور، پیوسته بر فراز آسمان تابنده وجودش به درخشندگی می‌تابد. در نجوای قلبش بدین‌جا رسید که حقیقت آفرینش در جهان بدیع‌آفرینی پرودگار به دو نمود آشکار شده است: نمودِ پیامبر کامل و نمودِ انسان کامل؛ و دوست دارم که این انسان کامل نصیب من گردد. این پیوند پاک و این تقدیر آسمانی که نمایش کمال پاکی عشق پاک بود، بزرگتر از زمان بود و بدین سبب روز ازدواج علی و فاطمه، از زمان بزرگ‌تر و از تاریخ جاودانه‌تر است!

 خداوند خواست و اراده کرد که نبوت در زندگی جاری شود، از این رو روز ازدواج علی و فاطمه، ماندگار گردانیدن زندگی نبوت در سراسر روزگاران است! استعدادها و شایستگی‌های بی‌کران در وجود علی فراهم گردیده بود و اشراق‌ها و تابش‌های بی‌کران و بی‌مرزی در وجود فاطمه!

پس روز ازدواج علی و فاطمه، روز به خود نگریستن نبوت در آینه است و دیدن استمرار آن شجره طوبی!

    

     حمید احمدی

    اول ذیحجه ۱۴۴۵