یکشنبه 4 آذر 1403

09 اردیبهشت 1400

آیه ای منحصر به فرد

خداوند در این آیه، هفت پرده بین خود و بنده اش را از میان برداشته است. این سبک بیان، نهایت اهتمام و عنایت پروردگار به بنده را نشان می‌دهد.


با مروری بر پهنه آیات قرآن می‌توان دریافت که مقوله دعا بسیار مورد عنایت و اهتمام حضرت باری تعالی در این صحیفه همیشه ماناست آنقدر که خداوند برای بیان آن، بهترین اسوب کلام و لطیف‌ترین شیوه سخن پردازی را به کار می‌بندد تا ما را به اهمیت موضوع رهنمون شود. در کریمه ۱۸۶ سوره مبارکه بقره می‌فرماید:

«وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أجیب دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبوا لی وَ لْیؤْمِنوا بی لَعَلَّهمْ یَرْشدون»
«و هنگامى که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعاى دعا کننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند).»

این آیه را می‌توان منحصر به فردترین آیه قرآن از جهت افاده مضون (دعا) دانست که نشان می‌دهد خداوند نسبت به بنده‌ای که به درگاه حضرتش دست به دعا برداشته، نهایت توجه و عنایت را دارد:

۱. مطلب به صورت تکلّم (نه غیبت) آن هم با آوردن هفت بار ضمیر متکلّم وحده بیان شده است. این ساختار، آیه را در قرآن منحصر به فرد ساخته و نشان کمال عنایتِ خداوند به موضوع آیه، یعنی دعاست.

2. تعبیر زیبا و سرشار از عطوفت (عِبادی) به جای «ناس» و مشابه آن، که توجه خاص به دعا را دو چندان می‌کند، همانطور که اضافه کعبه به خداوند در تعبیر (بَیْتی) [سوره بقره، آیه ۱۲۵]مایه شرافت بیت است، اضافه بندگان به خداوند نیز مایه مباهات آنان خواهد بود.
۳. حذف واسطه در جواب که فرمود: «پس تحقیقاً من نزدیکم» و نفرمود «بگو او نزدیک است». نظر برخی مفسران که کلمه «فقل» را محذوف دانسته اند صائب نیست.
۴. تأکید بر نزدیک بودن خداوند با حرف «إنّ».

۵. آوردن صفت (قَریب) به جای فعل که بیان کننده ثبوت و دوام قربِ خداست.
۶. ذکر فعل مضارع (اجیب) که تجدّد اجابت و استمرار آن را می‌رساند.
۷. تقیید (اجیب دَعوَةَ الدّاع) به (إذا دَعان). این دو جمله مضمون مشترک دارند که نشان می‌دهد دعای واقعی، بدون شرط مستجاب است .نکته‌ای در کلمات بزرگان اهل معرفت آمده و ادیبان عرفان آموز، مانند حکیم سنایی و عطار نیشابوری، آن را مبسوطاً بیان داشته اند و استاد ارجمند فاضل تونی (قدس سرّه) آن را از اساتید بزرگوارشان نقل می‌کردند و آن اینکه عبد در شرفیابی به حضور مولا باید هدیه‌ای عرضه کند که مولایش آن را نداشته باشد، وگرنه آن هدیه برای مولا ارزشمند نیست. بهترین هدیه عبد، بندگی، عجز، مسکنت، ابتهال و تضرّع اوست که مولا آن را ندارد و این نداشتن هم برای او کمال است.

این مطلب، از مناجات امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) نیز به دست می‌آید که به خدا عرض می‌کند: «إلهی! کفی لی عزّاً اَن أکون لک عبداً و کفی بی فخراً أن تکون لی ربّاً. أنت کما أحبّ، فاجعلنی کما تحبّ» (کتاب الخصال، ص ۴۲۰). روی گردآلود بَر، زی او، که بر درگاه او آبروی خود بری گر آبروی خود بری (دیوان حکیم سنایی، ص ۶۵۷) افزون بر آنچه گذشت، تامل در آفاق این کریمه، دست کم ما را به دو دستاورد مهم معرفتی، رهنمون می‌سازد.

۱- هر دعای خیری به هدف اجابت می‌رسد

در استجابت دعا هیچ قید و شرطی وجود ندارد مگر خود مقید! به دیگر سخن «جمله (إذا دَعان) در آیه مورد بحث قید توضیحی است که مقیدش، یعنی (دَعوَةَ الدّاع) را شرح می‌دهد و مضون قید و مقید هر دو یک چیز بیش نیست. پس بنابراین در استجابت دعا هیچ پیش شرط و شرطی وجود ندارد. ممکن است سوال شود اگر چنین است پس چرا برخی دعا‌ها نمی‌گیرد؟

جواب این است که اگر در مفهوم آیه تامل شود معلوم خواهد شد که بین دعای حقیقی و اجابت رابطه و پیوندی وجودی علی و معلولی برقرار است به گونه که اگر علت (دعا) حقیقتا تحقق یابد، معلول (اجابت) تخلف از علت نخواهد داشت. اما تحقق معلول ممکن است بنا بر مصالحی گاهی به تاخیر بیفتد. به طور کلی، عدم استجابت دعا، ریشه در دو چیز دارد: یک. شرک دو. جهل

توضیح اینکه دعا یعنی خواندن. اگر کسی به زبان خدا را بخواند، اما در اعماق قلبش، به غیر امید بسته باشد، او در دعا مشرک است؛ و چنین کسی اساسا به مفاد این آیه عمل نکرده است، چون آیه می‌فرماید: اذا دعان (تن‌ها مرا بخواند)، پس جای اعتراض نیست که بگوید چرا دعای من مستجاب نشد. آری! «آن کس که از لحاظ اعتقاد و باور درونی، هم خدا را منشأ اثر و قدرت بداند و هم کار، قبیله، مزرعه و قدرت خویش را، دعای او خالص نیست و وعده اجابت به چنین دعایی هم داده نشده و ممکن است مستجاب نشود، چنان که دلیلی بر ضرورت عدم اجابت آن وجود ندارد، زیرا خدای سبحان همگان را از فضل خود بهره مند می‌کند: «یا من یعطی من سئله و یا مَن یعطی مَن لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمةً».

از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است: اگر بدهکار دعای «اللّهمّ أغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمّن سواک» را بخواند، دَیْن او ادا خواهد شد. شیخ بهائی (قدس سرّه) می‌گوید: «من این دعا را تجربه کردم، اثر خود را بخشید و در مدتی کوتاه دیونم از راه‌هایی که هرگز فکر نمی‌کردم پرداخت شد». همین دعا را اگر بدهکار بخواند، ولی به درآمد خود نیز اطمینان داشته باشد، به طوری که تکیه گاه او خدا و بهره کار وی باشد، ممکن است اجابت نشود، زیرا دعای او خالصانه نیست.» گاهی نیز دعای ما همراه با جهل است. مثلا از خدا چیزی را خواسته ایم که شر است. در حالیکه او منبع خیر است و چگونه ممکن است از منبع خیر، شر صادر شود؟! در این صورت نیز ما خدا را حقیقتا نخوانده ایم چرا که اگر مثلا می‌دانستیم درخواست ما برای زنده کردن بیمار، درخواستی برخلاف جریان طبیعی است، هیچگاه این دعا را نمی‌کردیم. یا اگر می‌دانستیم درخواست شفای فلان مریض به ضرر اوست، از اینگونه دعا کردن دست برمی داشتیم. ممکن است حتی از خدا خیر هم طلب کنیم، ولی چون آن خیر به مصلحت نیست البته طبق وعده الهی استجابت می‌شود، اما به دو صورت یا به جای آن، بلایی از سر ما دفع می‌شود و یا به تاخیر می‌افتد. مثلا نسبت به آینده دنیوی خود ما یا نسل ما یا برای آخرت جبران می‌شود.

این معنا در چند آیه از قرآن مورد سفارش و تاکید است:

1. دعا و درخواست باید خالصانه باشد. «فادعوا الله مخلصین له الدین» [غافر، ۱۴]

۲. با ترس و امید همراه باشد. «و ادعوه خوفا و طمعا» [اعراف، ۵۶]

۳. با تضرع و در پنهانى صورت بگیرد. «ادعوا ربکم تضرعا و خفیة» [اعراف، ۵۵]

۴. با ندا و خواندنى مخفى همراه باشد. «إذ نادى ربه نداء خفیا» [مریم، ۳]

۲- تقرب خدا به ما از نوع قرب قیومی است

مراد از قرب خدا ببندگان قرب مکانى نیست، زیرا اینگونه نزدیکى از خصوصیات جسم است خداوند منزه از مکان و جسمانیت است بلکه مراد قرب احاطى است باحاطه قیومیت و معنى استواء بر عرش در آیه الرحمن على العرش استوى (طه، ۵) همین احاطه است. نزدیک بودن خداى تعالى، حتی به معنی قرب زمانى و شرفى و رتبه اى هم نیست، بلکه قرب خداوند هیچ ماهیتى ندارد تا اینکه حد و تعریف داشته باشد، و کیفیتى ندارد تا با رسم تعریف شود، بلکه قرب خداوند، نزدیک بودن قیومى است، مانند قرب آنچه که قوام و استوارى اشیا به آن است، بلکه مانند قرب وحدت به مراتب اعداد است، زیرا وقتى به مراتب اعداد نظر شود، در آن‌ها جز وحدت صرف یافت نمى شود، بدون اینکه چیزى به آن‌ها ضمیمه شده باشد، با اینکه مراتب اعداد غیر از وحدت است و آثار و خواص آن‌ها غیر از آثار و خواص وحدت است. پس وحدت، نزدیکترین اشیا به اعداد است و در عین حال، دورترین اشیا است به آنها، تا آنجا که گفته شده که وحدت ضد اعداد است.

پس چقدر نزدیک هستى تو اى کسى که براى تو وحدانیت عدد است و چقدر دوریم ما که موصوف به کثرت هستیم و چه خوب گفته شده است:

دوست نزدیکتر از من به من است وین عجب‌تر که من از وى دورم