بیشتر تحلیل ها درباره اربعین، پدیدار شناسانه است که در آن، از روی نشانه های اجتماعی این پدیده تحلیل می شود. در این جا، من با توجه به رشته فلسفه، می خواهم این پدیده را وجود شناسانه و فلسفی تحلیل کنم. رابطه پدیده اربعین و اجتماع بزرگ آن، رابطه وجودی امام و امت است. تغییر در حرکت و متن جهان، بدون پرسش های بنیادین از حیات انسان حاصل نمی شود. درست است که برهان در حکمت نظری است نه در امور اعتباری. و پدیده های اجتماعی معتبر با اعتباریات عقل عملی است و نمی توان در آن علت و معلول برقرار کرد اما در امور اعتباری دینی باطن حقیقی وجود دارد. بنابراین، در این جا هم می توان از علت و معلول سخن گفت.
هر علت اصلی، علت مبقیه هم دارد. رابطه ی امام و مأموم حقیقی است. در نتیجه، می توان بین امام و امت رابطه علُی دید. امام کسی است که رهبری و ارشاد معنوی را بر عهده دارد. ظاهر شیعه باطنی هم دارد. در ظاهر پیشوایی، باطنی هم هست که در آن رابطه علی و معلولی وجود دارد که هم علت محدثه هست و هم علت مبقیه. اربعین معلول باطن امام است. نظریه حرکت جوهری ملاصدرا در تبیین رابطه امام و امت کمک کننده است. در حکمت متعالیه ملاصدرا، تحول در متن هستی مهم است(رابطه بین ذات انسان و حقیقت موجوده خارجی او) و او تفسیر خاصی از حرکت در انسان دارد.
برای انسان ها هم به طور کلی می توان چنین چیزی را در نظر گرفت. امام علت است برای انسان ها(معلول). مسیر اربعین، مسیری ذاتی و جوهری است نه ظاهری. رابطه امام و مأموم نیز ایجابی و علی است. ما مسأله باطن دین را وجودی می گیریم نه اعتباری. در نتیجه، در این جا رابطه علی و علت و معلولی برقرار است. براین اساس، علت محدثه که حسین(ع) است، او علت مبقیه نیز خواهد بود.
مطالب مشابه